عارف عرفان
مصاحبهٔ محمد عارف با هفته نامهٔ وزین «نننی افغانستان »چاپ کابل درخصوص روند اصلاحات در دولت وحدت ملی،تحت عنوان:
آسیبشناسی رویکردهای اصلاحطلبی در افغانستان
پیشگفتار:
اصلاحات دغدغه اصلی مردم، احزاب و جریانهای
سیاسی است، حتی سیاستهای اعلامی حکومت هم چنین می رساند که اصلاحات و مبارزه
با فساد در مرکز توجه حکومت آقای غنی است. گذشت زمان نشان میدهد که اندیشه و
عمل اصلاحی به بنبستهای شدید برخورده است.
واکاوی عوامل این بنبست و راههای برونرفت را
آقای برینمهر سردبیر«هفتهنامه نننی افغانستان» با محترم محمدعارف عرفان،
پژوهشگر، نویسنده و فعال سیاسی افغان مقیم لندن در میان گذاشته است.آقای عرفان
از نویسندگان به نام کشور است که دارای تجارب بسیار ارزنده علمی و عملی بوده
است.
برینمهر: مسئله اصلاحات و رفع مشکلات بنیادی
افغانستان همواره مورد بحث دولت و جریانهای سیاسی بیرون از دولت بوده، اما
موفقیت چشمگیری در این راستا دیده نمیشود، شما بنبست اصلاحات در حکومتداری
را در چه میبینید؟
عرفان: به پندار من فاکتورهای متعدد و مؤلفههای
فراوانی وجود دارد، که پروسه دولتسازی و اصلاحات را در کالبد دولت به مشکل
مواجه ساخته است. ساختار هر دولت برآمدی از بستر اجتماعی و فرهنگ سیاسی جامعه
میباشد. جامعهٔ افغانستان به لحاظ ساختاری یک جامعه سنتی، قومی و قبیلهای
است.انطباق فرهنگ سیاسی جامعه با فرایند مدرنیزاسیون دولت پیوند گسستناپذیر
داشته لذا روند اصلاحات باید به شکل مداوم کنشها و واکنشهای جامعه را در نظر
داشته باشد. با این پیشزمینه میتوان مشخص ساخت که دولت کنونی در کجای تاریخ
ایستاده است؟
برینمهر: حکومت وحدت ملی از دل یک مصلحت بیرون
آمد و هر دو ستاد انتخاباتی نتوانستند شعارها و برنامههای انتخاباتی خود را که
بخش بیشترش موضوع اصلاحات بود عملی نمایند، به نظر شما ناکامی در اصلاحات به
ذات حکومت وحدت ملی برمیگردد یا اراده اصلاحات وجود دارد، اما موانع و مشکلات
بیشتر است؟
عرفان: به اعتقادم نخست باید شالوده یک نظام ملی
را به مثابهٔ پایههای بنیادین در چهارچوب قانون اساسی و سایر قوانین و
هنجارهای مدرن و مردمسالار ساخت و سپس فرایند اصلاحات آن را در پرتو تغییرات
زمان پیریزی کرد. دولت فعلی اساساً هم از فقدان بستر اجتماعی و فرهنگی وهم
نبود مدیریت کاریزماتیک، موجودیت گرایشهای قومی، نبود فرهنگ مسئولیتپذیری
و انظباط و دسپلین وظیفوی، نبود قوانین بایستۀ متناسب به ساختارهای اجتماعی و
فرهنگی جامعه رنج میبرد.
سوگوارانه اکثر بندهای قوانین موجود هراز گاهی
توسط والارتبهگان نظام بیدریغ پامال شده و ارزش کاربردی خود را از دست میدهد،
که چنین رفتار فراقانونی پروسه اصلاحات را خدشهدار ساخته و روند آن را متلاشی
میسازد.
وجود فساد گسترده در داخل نظام مثل عنکبوت همه
شریانها و شاهرگهای نظام را درهم پیچانیده و نقش بازدارنده را برای هرگونه
اصلاحات چه در محور ساختاری و چه در جاده پراتیک مختل میسازد. یکی از اشکالات
دیگر در این فرآیند عبارت از کاربرد شیوههای فرماندهی و مداخلهٔ صریح اصحاب
اقتدار در امورات اداره ملکی ونظامی و سیستم گزینش مقامات و کادرها بر حسب
روابط میباشد.
درست که حکومت وحدت ملی از دل یک مصلحت بیرون آمد
و این رویکرد نمیتواند به تنهای دلیلی بر عدم موفقیت دولت در مسیر اصلاحات
قلمداد گردد. بخشی از این ناکاراییها به ذات حکومت و قسمت اعظم آن به ضعف
اراده، فقدان تجربه، نبود خرد لازم و کمبود جدی تخصص وظیفوی متعلق است.
دولت موجود هرگز موفق نبوده است تا شایستهسالاری
را در ترکیب بلند پایهگان و مدیران خویش نهادینه ساخته، ظرفیتهای کاری را
توسعه داده و زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی خویش را اصلاح و گسترش دهد.
روند توسعه و پیشرفت هر کشوری به توسعه متوازن و
مساوی سه عرصه عمده "فرهنگی، سیاسی و اقتصادی" بستگی دارد، که در چنین نگرشی
باید دید که دولت فعلی کدام آزمونها را پشت سرگذشتانده است تا بتواند از پروسه
اصلاحات موفقانه سر بیرون آورد؟ وجود فرهنگ فساد، قومگرایی، زورآزمایی و تقابل،
کاربرد سیاستهای ارتجاعی و اقتصاد ضعیف که عمدتاً در زیر سایه فساد، اختلاس و
تاراجگری شکل گرفته است، پروسهٔ اصلاحات را از نفس انداخته است.
یکی از بارزترین مشکل بازدارنده، ساختار نظام
متمرکز وعدم تقسیم صلاحیتها است نظام فعلی بهگونه عمودی طرحریزی شده و نبود
ساختار افقی اقتدار سیاسی و نبود تقسیم صلاحیتها باعث شده تا آنارشی اجرائیوی
بر بدنه دولت سایهافگنده و آن را زمینگیر نماید.
برینمهر: وضعیت حاشیه نشینی جریانها و احزاب
سیاسی چه آسیبی به امر اصلاحات میزند، به نظر شما اصلاح طلبی جریانها و احزاب
سیاسی و حکومت بیشتر شعارمحور است یا اراده و برنامه محور؟
عرفان: در راستای حاشیهنشینی جریانها و احزاب
سیاسی و نقش آنها حول اصلاحات نظام، میتوان داوری نمود، که وجود اپوزسیون ملی
و نقاد میتواند تا نقش برجستهٔ را در روند اصلاحات نظام ایفا نماید. با تأسف
که از یکسو نقش دستان مرموز و از سوی دیگر تاثیرات نشست خاکستر شکستهای سیاسی،
برصورت نیروهای ملی، باورهای ابدیتگرایانهٔ اقتدار بیرونی بر مقدرات سیاسی
جامعه، ضعف بنیادهای اندیشوی، عدم انگیزه و خلاقیتهای سیاسی، سیطرۀ ارتجاع بر
شئون اجتماعی، اوج بحران سیاسی، قسمآ حالت عزلتنشینی و حاشیهزیستی
را درمیان این نیروها پدید آورده است و این امر باعث شده است تا نظام موجود
بدون هیچ بازپرسی در فضای بیکرانه به پرواز درآمده و از روند اصلاحات طفره رود.
من بهندرت شاهد طرح مدون و گسترده این احزاب در
قبال اصلاحات نظام بودهام، اما به پندار من از آنجاییکه این احزاب و جریانات
سیاسی از امکان کمترین نقشی برای اداره دولت محروماند، طرحهای آنها دارای بار
شعارمحور میباشد تا اراده محور.
برینمهر: نگاه شما راهکار واقعی برای اصلاحات در
نظام دولتی افغانستان را با درنظرداشت وضعیت و حقایق موجود چگونه میبیند و چه
پیشنهاد میکند؟
عرفان: نگاه من برای دریافت راهکار اساسی برای
اصلاحات نظام دارایی ابعاد ژرفتریست:
نخست باید طرح جامع و افغانستان شمول را متناسب
با واقعیتهای موجود جامعه، که ضامن منافع همه طبقات ملیتها واقشار اجتماعی
باشد ریخت. با این چشمانداز باید قانون اساسی کشور و ساختار نظام را بازنگری
نمود و با اصلاح قانون انتخابات، نظام پارلمانی را در یک انتخابات آزاد و
منصفانه جاگزین ساخت و نظام شایسته سالار را بدون توجه به رنگ سیاسی، قومی و
مذهبی پایهگذاری نمود.
مبرهن است که بنا برحضور سرباز خارجی در کشور و
فقدان مانور بزرگ سیاسی برای دولت فعلی کاربرد هرگونه اصلاحات بدون یک خانه
تکانی گسترده ناممکن است. ساختار نظام موجود دارای ضعف و معیوبیت فراوانی است.
چگونه میتوان بر بستر یک ساختمان خامه، اعمار ساختمان کانکریتی را در نظر
گرفت؟ هرگاه قرار باشد به اصلاحات نیم بند اکتفا گردد، بهترین فاکتور تربیت و
پرورش متخصصین، کاربرد شایسته سالاری و خردگرایی در نظام است. باید از تجارب
نظامهای سیکولار وایجاد فناوریهای معاصر در خصوص تسریع پروسهٔ کاری بهره جست.
برینمهر: تمام انرژی اندیشهگران
اصلاحی معطوف به دولت شده و موضوع اصلاحات اجتماعی و فرهنگی از چرخه توجه
مصلحین بیرون مانده است، این معضل را ناشی از چه میدانید؟
عرفان: یکی از مهم فاکتوری که به کاهش بحران
موجود وزدودن خط فاصل میان مردم و دولت نهایت سازنده است، عبارت از گزینش
استانداران (والی ها) و شهردارها بر اساس انتخابات است.
در وضع بحرانزای موجود گزینش کادرهای محل نقش
بسزایی را در اصلاح اداره و جذب اراده و تواناییهای
مردم برای استحکام نظام ایفا میدارد.
یکی از اشکالات دولتسازی در افغانستان زمان گیر
بودن رشد اجتماعی و فرهنگی است، که دولت بر بستر آن اسقرار مییابد. ضعف پروسه
دموکراسی و نبود تأثیرات اراده مردم در گردانندگی نظام، ضعف موسسات، نهادها و
سازمانهای اجتماعی و مدنی، ظهور شیوههای خودکامگی و وجود بحران عمیق و سهمگین
باعث شده است تا اندیشهگران و فرهنگیان جامعه بیشترین بخش اصلاحی را به
سازوکارهای حکومت منصوب بدارند. ایجاد خط فاصل میان دولت و ملت احساسات بیگانگی
را میان مردم برانگیخته و در بسا حالات مردم دولت را حامی منافع و امنیتشان
ندانسته و با دلسردی با همه پدیدههای که روند اصلاحات را نضج میدهد برخورد
مینمایند.
برینمهر: اندیشه اصلاحی در افغانستان عقیم و
اسیر سیاستزدگی شده و همین امر همه را به یک بلاتکلیفی و ناامیدی سوق داده
است، این وضعیت اگر بهبود نیابد پیامد آن چه خواهد بود؟
عرفان: درباره سیاستزدگی اندیشهٔ اصلاحی در دولت
و بازتاب تداوم وضعیت موجود باید خاطر نشان ساخت که اساساً نقش اصلاحی در بدنه
دولت متناسب به مقتضیات زمان چندان چشمگیر نیست.
با جرئت میتوان خاطر نشان ساخت که حدود اربعه
اصلاحات به دلایل متعدد تا همین دایره موجود در کالبد دولت فعلی طراحی شده است.
طوری که شما شاهد آنید دولت به سرعت راه زوال خویش را میپیماید. متاسفأنه
اتخاذ سیاستهای نامتعارف بر بدنه دولت و روند اصلاحات شدیداً سایه افگنده و
قابلیت حیات آن را به چالش جدی کشیده است. بهترین راهکاری که تداوم حیات دولت
را تضمین مینماید گزینش سیاستهای ملی و مردمی و ایجاد قالبهای مردمشمول و
برداشتن فاصله از میان شهروندان و دولت است. در غیر آن تداوم وضع موجود که
عرصههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی را آماج قرار داده و بحران انگیز
است، عواقب ناگواری در پی خواهد داشت.
برینمهر: آقای عرفان بابت اینکه وقت گذاشتید از
شما سپاسگذاریم.
عرفان: تشکر از شما!