شب چلّه/ شب یلدا در افغانستان
دکتر محمدسرور مولایی/عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
به گزارش ایراف،این آیین که درواقع شبزندهداری با مراسم ویژه است رمزورازهای ویژۀ خود را دارد. به نظر من برترین پیام این شب ظلمانی با تاری و تیرگی دیرباز، تن در ندادن به تاریکی و تیرگی و ظلمت؛ و امیدواری به فرا رسیدن نور و روشنایی و فروغ مهر تیرگیزدای است.
آنانکه در چنین شبی تا بامداد بیدار میمانند درواقع باور خود را به روشنایی و مهر و فرارسیدن روز تابناک در پی درازترین شب سال اعلام میکنند. بر سفرۀ این شب هر میوۀ تر و خشک رمزورازی دارد، انار و هندوانه با رنگ سرخشان خورشید تابان است بر خوان شبزندهداران تیرگیسوز. بر آناند که هرکه درین شب انار و هندوانه بخورند از بیماریهای تن و روان تا یکسال دیگر در امان خواهد بود.
خواندن شاهنامۀ حکیم فرزانه ابوالقاسم فردوسی توسی که رکن استوار از آیینهای این شب درازآهنگ است، یادآوری پایداریهای خردمندانۀ مردمان این سرزمین در برابر دشمنان دژخوی این فرهنگِ نورپسند و تاریکیگریز است. فالگرفتن از دیوان لسانالغیب خواجه حافظ شیرازی نیز که دیوان امیدواریها در سختیها و دشواریهای حیات فردی و فرهنگی و نمایشگر اندیشۀ بارور در امیدواری است رکن دیگر از مراسم این شب است.
تصوّر این نکته که چند ساعت از آن شب با قرائت شاهنامه و فال حافظ که برای هر یکی از حاضران جداجدا گرفته و خوانده میشود، دور از ذهن نیست و از همین جا میتوان دلایل انتخاب این دو متن جاودانه را برای قرائت و تفأل در این شب پیدا کرد و دانست که چرا از میان آن همه متن این دو کتاب زینتبخش مجلس بیداردلان و امیدواران این شب بوده است.
در بیشتر نواحی افغانستان این شب و آیینهای آن «شب چلّه» نامیده میشود و جز خواص که از آن بهنام یلدا یاد میکنند، عموم مردم آن را به نام شب چلّه میخوانند. در این میان مردم مناطق مرکزی شامل استانهای بامیان، اروزگان، دایکندی و غور آن را به نام «روزواگشت» نامیدهاند و مرادشان از این تعبیر بازگشت روز تابناک در پی شبی تاری و ظلمانی و شروع دوبارۀ زندگی و رستاخیز دیگری است. گویی آنان با جشن گرفتن در این شب زادن روز را از زهدان تاریک آن شب و آغاز حیات و کار و فعالیت مراد کردهاند.
در این مناطق افزون بر قرائت شاهنامه و تفأل به دیوان حضرت لسانالغیب «حملۀ حیدری» نیز خوانده میشود. در تخارستان چهل تن از مویسفیدان و بزرگان در مسجدی فراهم مینشینند و با بیان خاطرات خویش و پدران و نیاکان شب را به روز میآورند. به نظر میرسد شمار این چهل تن با شمار روزهای چلۀ بزرگ مطابق باشد و گزارش هر یک در آن شب به منزلۀ گذار از چهل شب چلۀ بزرگ و رسیدن به بهار طبیعت در دل زمستان و نفس کشیدن زمین در پایان این چلّه باشد و رفتن به پیشواز نوروز.
در برگزاری آیینهای شب چلّه این نکات نیز قابلتأمل است. گرد آمدن فرزندان و نوهها در خانۀ پدربزرگ یا بزرگترین فرد خانواده و قوم یکی از برکات این شب است که انتقال تجربه و دیدن و شنیدن با چشم و گوش را برای نورسیدگان فراهم میکند و اگر چنین نبود به گمان زیاد این آیین از پیشینیان به پسینیان نمیرسید. همین موهبت در روزهای اعیاد و جشنهای دیگر نیز ارزانی آن آیینهاست که پیوند میان افراد خانواده را دلپذیر و ماندگار میسازد.
دوست دارم دربارۀ تفأل به دیوان حضرت حافظ خاطرهای را از دوران نوجوانی خویش در اینجا نقل کنم و دامن سخن را فراهم آورم. در آن سالها که دانشآموز کلاس پنجم و ششم ابتدایی بودم و به برکت خواندن و حفظ کردن دیوان خواجه در اثر تعلیم در مسجد و پیش استاد یا ملای مسجد، این توفیق ارزانی من بود که در شبهای چلّه که مادربزرگها و عمهها و همسرهای عموها و داییها در خانهای گرد میآمدند، برای خواندن غزلهای خواجه و تفأل دعوت میشدم.
بر اساس روشی که در گرفتن فال از دیوان خواجه که عمۀ بزرگوار و زندهیادم داشت و خود اهل سواد و خواندن و نوشتن بود و به همین سبب به ایشان «عمه میرزا» میگفتیم، بانوان حاضر انگشترهای خود را در ظرفی یا کوزهای میگذاشتند و پیش از تفأل یکی از بانوان که دختر دایی مادرم بود به مناسبت یک دوبیتی میخواند که بهمعنای پیشتفأل بود و آنگاه بهترتیب و آیینی که مقرّر بود پس از خواندن سورۀ حمد و تقاضا از حافظ شیرازی با این عبارت که «یا حافظ شیرازی من فال میاندازم تو راست اندازی» دیوان را میگشودم و غزلی را که آمده بود میخواندم.
از شگفتیهایی که هیچگاه از یاد نمیبرم این بود که اشک بیشتر آن بانوان با قرائت فالشان از دیدگان سرازیر میشد و من در عجب میماندم. سالها بر آن گذشت و متوجه شدم که درک پیام خواجۀ شیراز به سبب انس بسیار و پیوستۀ مردمان ما، بدون پیشنیازهای سواد و دانش، از طریق مؤانست پایدار و از راه دل امکانپذیر بوده است چنانکه تا امروز هم هست و از این دیدگاه هیچکسی آن جایگاه را که حافظ دارد نیافته است و هیچ کتابی پس از کلامالله مجید آن حرمت را که دیوان خواجه شیراز دارد، نداشته است.
آئین شب «یلدا» در آسیای مرکزی؛ چالشها و فرصتهای بازیابی یک میراث مشترک
به قلم: بهروز قزل، پژوهشگر مطالعات شرق
سخن گفتن از «حوزۀ تمدنی ایران» و یا همان که «ایران فرهنگی» نیز نامیده میشود، بی آنکه از میراث زبان و ادب فارسی، آئینهای باستانی، یادگار سازههای کهن و آفرینشهای هنری – افزون بر اسلام و آموزههای آن – یاد شود، ناشدنی است.
در نمونههای آشکار، نوروز، میراث باستانی و مشترک این حوزۀ تمدنی است و ادب فارسی، همچون آفتابی در آسمانِ این فرهنگ، سدهها است که بر درخشندگی رنگینکمان گویشها و زبانهای محلی آن میافزاید. در درازنای تاریخ، تمدن تاریخی ایران، بزرگان بسیاری را از دریای بیکران دانش خویش سیراب کرده و در ژرفای اندیشۀ آن، نامآوران بسیاری در جستجوی گوهر شناخت و ارجمندی برآمدهاند.
سرآمدان پرشماری در جای جایِ این حوزۀ تمدنی-فرهنگی، هریک به قدر توان خویش توشهها از داشتههای آن برداشته و خود، نهالی در خاک زرافشان آن کاشتهاند. گاه، آفریدههای ادب فارسی به زبان گویشوران محلی بازگو شده و گاه، آئینهای ایرانی در گوشه گوشۀ گسترۀ این تمدن، با خُردفرهنگها درآمیخته و بازآفرینی شده است. پیرامون سایهسار زبان و ادب فارسی در پهنۀ فرهنگی حوزۀ تمدنی ایرانی فراوان سخن رفته[۱] و دربارۀ گستردگی نوروز، پژوهشها بسیار است[۲].
اما مواردی نیز وجود دارد که با همۀ دلچسبی و کِشَندگی، آنچنان که باید مورد توجه نبوده است. شب «یلدا» و آئینهای آن، از همین نمونه است که تاکنون، بایسته و شایسته، به آن پرداخته نشده و پرتوی از شناخت و پژوهش بر پیوندهای برآمده از آن در حوزۀ تمدنی و تاریخی ایران (بهویژه در سرزمینهای اوراسیای مرکزی) تابانده نشده است.
بازشناسی میراث ادبی، واکاوی ارتباط آئینها و پرداختن به سایر پیوندهای فرهنگی، تنها بستری برای اثبات پیشینۀ تمدنی مشترک نیست؛ بلکه بیش از آن، درآمدی است برای بازیابی «سپهرِ شناختیِ همآهنگ» میان مردمانی در دولتهای متمایز، با جوامع متنوع و با فرهنگهای ظاهراً گوناگون که دانسته یا نادانسته، بخش بزرگی از جهانبینی، نظام ارزشها و زمینۀ اندیشهگی و باورمندی خود را از گذشتهای همپیوند به ارث بردهاند.
مردمانی که نه تنها «خواسته»ها و دلبستگیها، بلکه «ناخواسته»های آنان نیز در چنین بستری پدیدار شده است. روشن است که همآهنگی در شناخت جهان، همانند دوری یا نزدیکی جغرافیایی، در همگرایی جوامع و کشورها دارای اهمیت است و ارزشگذاری پدیدهها از چشماندازی مشترک، ورای نمایشهای سیاسی که در زمینۀ ژئوپلتیک و ژئواکونومیک شکل میگیرد، در روابط بین دولتها و کارگزاران آنان نقشآفرین است.
از این رو، با وجود فاصلۀ زمانی (در طول سدهها) و مکانی (از دریای مدیترانه تا مرزهای چین) رگههای آشکاری از نظام شناخت فرهنگی-تمدنی ایران، در نمونههای گوناگون معماری، ادبیات، باورهای دینی و آداب و رسوم قابل شناسایی است.
در بیان این گستردگی، همین یک حکایت از کتاب گلستان گویا است که سعدی شیرازی چنین آورده است:
«سالی محمد خوارزمشاه رحمهالله علیه با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد. به جامع کاشغر در آمدم، پسری دیدم نحوی به غایت اعتدال و نهایت جمال … مقدمۀ نحو زمخشری در دست داشت … و مولدم پرسید، گفتم: خاک شیراز. گفت: از سخنان سعدی چه داری؟ … ]پس از خواندن شعری به زبان عربی[ لختی به اندیشه فرو رفت و گفت: غالب اشعار او در این زمین به زبان پارسیست، اگر بگویی به فهم نزدیکتر باشد ]و سعدی، شعری فارسی برای وی سروده است[. بامدادان که عزم سفر مصمم شد، گفته بودندش که فلان سعدیست. دوان آمد و تلطف کرد و تأسف خورد که چندین مدت چرا نگفتی منم تا شکر قدوم بزرگان را میان به خدمت ببستمی … ]و الی آخر[».[۳]
همانطور که دیده میشود، افزون بر آنکه سعدی شیرازی در زمانۀ حیات خود تا بدین سان در چهار گوشۀ این گسترۀ تمدنی (با وجود چندپارگی سیاسی) شناخته شده و نامآور بوده است، به جایگاه زبان فارسی میتوان اشاره کرد که طلبهای جوان در مسجد کاشغر (شرقیترین نقطه ترکستان! که اکنون در استان سینکیانگ و درون مرزهای کشور چین جای گرفته است) با شنیدن نام شیراز، خواندن سرودهای از سعدی را (از خود سعدی، بیآنکه او را بشناسد) درخواست میکند و با گنگ دانستن شعرهای عربی، سرودههای فارسی وی را مفهومتر میداند.
این در حالی است که تا پیش از مقطع این سفر، روابط سیاسی خوارزمشاهیان و قراختائیان نیز آنچنان گرم نبوده است. به بیان دیگر، حتی در دورهای که صنعت چاپ یا ابزارهای ارتباطی پیشرفتهای وجود نداشته و حوزۀ تمدنی-فرهنگی ایرانی زیر تسلط حکومتگران گوناگون بوده است، آوازۀ شاعری چون سعدی حتی در زمان حیات وی، تا دورترین نقاط این عرصۀ پهناور را در نوردیده و سرودههای وی نیز از سوی پیر و جوان، خوانده، شنیده و پسندیده میشده است.
بستر شناختی مشترک (یا «جهانشناخت همآهنگ»)، در صورت ارزیابی درست و بهرهبرداری بههنگام، فرصتهایی برای فهم مشترک بسیاری از موضوعها و تداوم انبوهی از هنجارها، رفتارها و آرزوهای نزدیک به هم، فراهم میآورد.
فهمهای مشترکی از پیدایش جهان و انسان، دگرگونی طبیعت و گذر فصلها، دوستان، دشمنان و خویشاوندان و یا آرزوهایی برای نیکبختی بشر و آسودگی از شر. یک یادآوری بجا در این باره، این دیدگاه «کارل مانهایم» است که باور دارد:
«این افراد نیستند که میاندیشند یا حتی افراد منفرد نیستند که عمل تفکر را انجام میدهند، بلکه انسانها در گروههای خاص هستند که سبک خاصی از تفکر را پرورش میدهند …
به بیان دقیق، این نادرست است که بگوییم فرد مجزا میاندیشد. بلکه درستتر آن است که تأکید کنیم فرد در تفکری که سایر افراد پیش از او اندیشیدهاند، مشارکت میکند»[۴].
در گسترۀ تمدنی و فرهنگی ایران، یافتن این موضوعهای مشترک چندان دشوار نیست. هرچند برخی از آنها با گذشت زمان، رنگی دیگر یافته و پیوند آنها با ریشههای تمدنی-فرهنگی ایرانی نیز ناشناخته مانده و به فراموشی رفته است. با وجود این، با اندک کاوشی میتوان پیوندهای مشترک را بازشناخت و ریشههای درهمتنیدۀ آنها را بازیافت.
یکی از این موارد، یلدا، آئین درازترین شب سال و گرامیداشت آغاز پیروزی خورشید بر سیاهی و تاریکی است که با انواع رنگها و روایتها، در بخشهای گوناگون این گسترۀ تمدنی – فرهنگی، قابل شناسایی است. بازشناسی آئینهای این شب که گاه به «یلدا» و گاه به «چلّه» (و حتی با نامهای دیگر) شناخته میشود و بازکاوی فرصتها و چالشهای پیرامون آن در گسترۀ تاریخی ایرانِ فرهنگی، موضوع کانونی این متن را پدید آورده است.
یلدا، اگرچه تنها چند ثانیه بیشتر از شبهای پیش و پس از خود است، درازترین شب سال به شمار میرود. از فردای یلدا، روزها طولانیتر شده و نور بر تاریکی چیره میشود. این، نمادِ پیروزی نور بر تیرگی است و از این رو، نخستین روز دیماه را «خرمروز» هم گفتهاند[۵].
شب یلدا را «چله» نیز میگویند که برآمده از عدد «چهل» است. از این شب، دورۀ یخبندانهای بزرگ آغاز میشود که چهل روز تا دهم بهمن ماه هر سال ادامه دارد. برای همین، «چلۀ بزرگ» یا «چلۀ کلان» نیز خوانده میشود (پایان چلۀ بزرگ، همزمان با جشن «سده» است که گرامی داشته میشود).
پس از آن، «چلۀ کوچک» یا «چلۀ خُرد» آغاز میشود که درازای یخبندان و دشواری سرمای آن به مراتب کمتر است. با سپری شدن چلههای بزرگ و کوچک، «خورشیدِ نوزاد» که اکنون به «جوانی برومند» تبدیل شده است، فرارسیدن «روزِ نو» را نوید میدهد. آنگاه، نوروز یک بار دیگر چهره میگشاید و نور و گرما، بر سراسر سرزمینها گسترده میشود.
یلدا، آنچنان که اشاره شد، شب برآمدن خورشید است؛ پس از سپری شدن دشواری، تیرگی و سیاهی. واژۀ «یلدا» که ریشۀ آن در لغتنامۀ دهخدا سُریانی دانسته شده[۶]، به معنی میلاد عربی، زایش و تولد آمده است.
ابوریحان بیرونی نیز، از این شب با نام «میلاد اکبر» و «میلاد خورشید» یاد کرده است[۷]. پیشینۀ تاریخی یلدا، تا هزاران سال (گاه ۳۰۰۰ و گاه نیز ۵۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح) دانسته شده است.
در خوانشی دیگر، با نگاه به جهان اسطورهها و الهههای باستان، شب یلدا، هنگام به دنیا آمدن ایزد مهر میترا نیز به شمار آمده است. همچنان که با فراگیر شدن اسلام و آموزههای آن در حوزۀ تمدنی ایران، گاه، رنگها و رگههای اسلامی نیز به هویت این شب و آئینهای آن افزوده شده و حتی در مناطقی، به فرصتی برای شبزندهداری و ستایش پروردگار دوجهان تبدیل شده است.
این شب، با نام «یلدا» در سرزمینهای آسیای مرکزی شناخته شده نیست. در مقابل، آوازۀ شب «چله» در بیشتر جوامع این منطقه فراگیر است. در افغانستان، آئینهای شب چله، در بیشترین همانندی با یلدای ایران بوده و در تاجیکستان و ازبکستان که پیوندها و درهمتنیدگیهای بیشتری با ایرانِ تمدنی و فرهنگی دارند، «چله» بسیار گرامی است.
در ترکمنستان نیز که نزدیکترین سرزمین آسیای مرکزی به جغرافیای امروز ایران است، نشانههای این شب و جایگاه آن، در پیشینۀ فرهنگی و ادبی آن آشکارا قابل دیدن است. اما در سرزمینهای قزاق و قرقیز که چه از نظر جغرافیایی و چه در پیوندهای فرهنگی-ادبی و مراودات تاریخی، کمی دورتر از سایر کشورهای آسیای مرکزی جای گرفتهاند، این شب، نه یلدا و حتی چله، بلکه بیشتر با نام «ناردوغان» یا «نارتوغان» شناحته میشود[۸].
ناردوغان، آئینها و رسمهای جالب توجهی دارد و میتوان اینگونه پنداشت که همانند حلقۀ پیوندی میان یلدا (چله) و مراسم کریسمس (میلاد حضرت مسیح (ع)) عمل کرده است. تا جایی که ناردوغان که به طور سنتی در شب پایانی پاییز و نخستین روز زمستان گرامی داشته میشود، کموبیش، دارای همان عناصری است که امروزه در جشنهای سال نو میلادی به کار میرود و اجرا میشود.
جالب است که اخیرا در برخی محافل کشورهای آسیایی-اروپایی مانند ترکیه، جشنی همزمان در ۲۱ دسامبر (۳۰ آذر)، برای گرامیداشت سهگانهی «یلدا»، «چله» و «ناردوغان» برگزار میشود.
شب یلدا در افغانستان، بهویژه در مناطق غربی آن مانند هرات، در دهههای اخیر رونق بیشتری داشته است. در این مناطق، از دیرباز خواندن شاهنامه در این شب رایج بوده و در سالهای اخیر، خواندن دیوان حافظ نیز جای خویش را باز کرده است (احتمالا، در نتیجۀ تعامل با محیط فرهنگی امروز ایران).
شب یلدا در تاجیکستان، رسمی کهن است. اما در سدههای اخیر، از رواج و رونق آن کاسته شده و بیش از همه، در مناطق روستایی و دوردستتر شناخته شده است. با وجود این، رویکردهای دولت این کشور بر زنده داشتن و پاسداری از آئینهای باستانی (همچون جشن سده، جشن مهرگان و نوروز) استوار است و هماکنون، چله و آئینهای آن، برای بسیاری از اهالی فرهنگ و دانش تاجیک نیز، نامی آشناست.
افزون بر آنکه در میان تاجیکان، آئینهای چله، با شکل و شیوهای متفاوتتر از ایران و افغانستان برگزار میشده است (جالب است که در میان تاجیکها، حافظ و تفأل به دیوان آن، از دیرباز مورد توجه بوده است). برای مردم فرغانه (منطقهای که هماکنون میان سه کشور تاجیکستان، ازبکستان و قرقیزستان مشترک است) و برای مردم شهرهای تاریخی مانند سمرقند، بخارا و ترمذ در کشور ازبکستان، چله، از جمله آئینهای گذشتگان و میراث فرهنگی آنان به شمار میرود.
در آسیای مرکزی، بهویژه تاجیکستان، روایت فولکلوریک[۹] چله، به اساس باستانی آن نزدیکتر به نظر میرسد. هرچند در شکل برگزاری و آئینهای این شب، رنگ و بوی اسلامی آن بیشتر شده است. در این روایت، شب یلدا، شوم و نامبارک است[۱۰] و مردم، برای در امان ماندن از خطرها و دشواریهای این شب، به یکدیگر پناه میآورند.
مردم در چله، گردهم میآیند تا با یاری هم، این شب دراز را سپری کنند و به نور برسند. همچنین در روایتی که «روشن رحمانی»، مردمشناس برجستۀ تاجیک و استاد دانشگاه دولتی تاجیکستان مطرح میکند: «مردم کهنسال بهخصوص ریشسفیدان ۷۰-۸۰ ساله یادشان است که این شب را زندهداری میکردهاند و دلیل بیدار ماندن آنها دفع نحس و بدی و چیزهای اهریمنی از خورشید بوده است.
هنوز هم در بعضی دهکدههای دوردست بین مویسفیدان این گپها کمکم یادشان است … اصل شب یلدا به معنای تولد آفتاب است … از خورشید نوزاد حفاظت میکنند تا نیروهای اهریمنی و نحس و بدی و تاریکی به آفتابی که نوزاد است نتوانند آسیب برسانند … بعد که آفتاب چهل روزه شد، دیگر نورش کامل خواهد شد؛ این مانند همان چلهگریزان است که در خانوادههای تاجیک این رسم هنوز رایج است»[۱۱] و دربارۀ چلهگریزان نیز چنین میافزاید:
«رسم چلهگریزان چنین است که در فرهنگ تاجیکان بعد از تولد و زایمان کودک، مادر، طفل را چهل روز دور از چشم اغیار و بیگانگان نگاه میدارد و هیچ جایی نمیبرد و بعد از چهل روز که طفل رشد میکند، میتوانند طفل را به همه نشان دهند یا هرجا که خواستند ببرند. این رسم ریشه در همین چلۀ آفتاب و یلدا دارد. و وقتی که آفتاب چهل روزه شد، همه شادی میکنند که این کودک نجات یافت و دیگر نمیمیرد. چهلروزگی خورشید برابر با جشن سده است به همین خاطر در جشن سده شب تا سحر تمام دهکدهها گلخن روشن میکنند که آفتاب چهل روزه شده و این جشن چهل روزگی خورشید است که وی نیرو گرفت و نجات یافت و اهریمن دیگر خورشید را نیست کرده نمیتواند. بعد از آن جشن نوروز میآید که جشن نوجوانی خورشید است و خورشید قدرتمند شده است و وقت کشت و کار و دهقانی نیز در این زمان شروع میشود … و همۀ این جشنها به خورشید ارتباط دارد که اگر خورشید نباشد برکت از روی زمین خواهد رفت به همین خاطر چنین جشنهایی بین مردم رایج است»[۱۲].
بر اساس دیدگاه «دلشاد رحیمی»، دیگر مردمشناس تاجیک (و رئیس پژوهشکدۀ فرهنگشناسی تاجیکستان) نیز، مردم آن منطقه تا سدههای اخیر، چله را با شبزندهداری سپری میکردند. اما جالبتر آن است که در کنار سایر آئینها و خواندن غزلیات شاعرانی همچون حافظ، سعدی یا بیدل، به طاعت و عبادت نیز مشغول شده و آیات قرآنی قرائت میکردهاند. به بیان دیگر، در پرداختن به این آئین باستانی (که برآمده از فرهنگ پیش از اسلام است)، افزون بر خواندن اشعار فارسی شاعران بزرگ از جمله حافظ (که در گسترۀ ایران فرهنگی مرسوم است)، عبادت بر اساس موازین اسلامی و خواندن قرآن نیز افزوده شده است. در واقع به نظر میرسد که در میان تاجیکان، بنمایهای باستانی، با بوم و رنگی اسلامی بازآفرینی شده است. تا جایی که حتی عادیترین رفتارهای این آئینها نیز در چشماندازی دینی هویت یافته است.
در یک نمونه، این کارشناس تاجیک چنین خاطرهای را نقل میکند:
«… من از یک مویسفید سالخورده از شهر حصار شنیده بودم که او میگفت که در شب چله خوردن تَربُز (هندوانه) ثواب است. وقتی من پرسیدم حاجی بابا برای چه این ثواب است؟ متأسفانه او شرح داده نمیتوانست و تنها میگفت که ثواب بودن آن را انسانهای قدیمی میگفتند[۱۳]».
شب چله، در فرهنگ و ادبیات ترکمنی نیز کم و بیش شناخته شده است. اما این آشنایی، نه در جایگاه یک جشن و یا آئین ویژه، بلکه بیشتر بهعنوان بُرِشی از سال (زمستان یا چلۀ بزرگ) و یا در زمینهای استعاری در اشاره به دشواری و طولانی شدن زمان سختیها (که البته، متناسب با دانش عمومی از شب چله در زمینۀ فرهنگی حوزۀ تمدنی ایرانی است) به کار رفته است.
بهعنوان نمونه در دیوان «مختومقلی فراغی» اینچنین آمده است:
«این
کوهها، با سنگهای سیاه و قلههای مهگرفته،
تبدیل به
تلی خاک خواهد شد، اگر از سنگهای سیاه جدا شود.
تبدیل به
سیلاب خواهد شد، اگر چشمهها بجوشند و بخروشند،
اگر «چله»
به پایان برسد و برفها از زمستان جدا شود»[۱۴]
و یا «ملانفس:، دیگر شاعر ترکمنستان چنین آورده است:
«زمستان
فرارسید و بهار پایان یافت،
«چله»اش
نیز پایان یافت و ساز من خموشی گرفت،
یگانه
برادرم، «محمدنیاز» من!
ببین که
قلب من دچار چه مصیبتهایی شده است»[۱۵].
در گذشته، مردم برخی از مناطق آسیای مرکزی در شب چله، شیرینیها و کلوچههایی به شکل پیکرک انسانی و یا شکلکهایی مانند ستاره، گوی، آفتاب، ماه، گل و برخی جانداران تهیه کرده و در گوشۀ خانه میآویختند.
همچنین در برخی جوامع این منطقه که باور به «درخت زندگی» همچنان پایدار بوده است، همین شکلکها به همراه هدایا و تزئینات دیگر، به گرد یک درخت آویخته میشده است. این الگو، مربوط به آئینی دیرینه است که پیشینۀ آن، به قبل از مراسم امروزین سال نو مسیحی برمیگردد.
حتی برخی نویسندگان بر این باورند که تبلور درخت زندگی در فرهنگ این مناطق، همان درخت کاج بوده است که در روایتهای ترکی به «ارچه» نیز تعبیر شده است. این مراسم، به شکرانۀ سپری شدن درازترین شب سال (یلدا) و نوید زایش و درخشش دوبارۀ خورشید برگزار میشده است که مبتنی بر واقعیتهای طبیعی و نجومی است.
این آئینها، همان است که در برخی منابع اخیر دربارۀ فرهنگ جوامع اوراسیایی، برابر با «جشن ناردوغان» یا «جشن کاج» دانسته شده است[۱۶].
حال، یکی از گمانههای نیرومند، تسری این آئینها به سال نو میلادی و تبدیل آن به درخت کاج این مراسم است. همچنین همانندی و تناسب خیرهکنندهای میان الگوهای برگزاری این مراسمها، چه در مفهومسازی زایش و تولد (میلاد خورشید و میلاد حضرت مسیح (ع)) و چه در روش گرامیداشت که شامل آویختن اشیا و تزئینات به گرد درخت و توزیع هدایا از سوی «بابا نوئل» و حتی در فراگیری رنگ قرمز در مراسم جشن سال نو میلادی و میوههای سرخ و قرمز در مراسم امروز یلدا و شب چله است.
همۀ اینها، این گمانه را تقویت میکند که اساس این مراسمها در سال نو میلادی که امروزه فراگیرترین جشن در سطح جهان به شمار میرود، همان «یلدا» یا «شب چلۀ» ایرانی-اوراسیایی است.
آیین شب یلدا از سال ۱۳۸۷ در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است و از سال ۱۳۹۳ در یونسکو به اشتراک گذاشته شد تا بهعنوان میراث ناملموس چندملیتی در فهرست این نهاد ثبت شود. اما (در کمال تعجب و تأسف) تا حدود شش سال پس از آن، هیچ کشوری مشارکت در این پرونده را نپذیرفت.
بهدنبال آن، ایران، این پرونده را بهطور مشترک با افغانستان به یونسکو ارائه کرد تا اینکه سرانجام در نهم آذرماه سال ۱۴۰۱ بهعنوان نوزدهمین عنصر میراثفرهنگی ناملموس کشورمان، مشترک با افغانستان به ثبت جهانی رسید. این در حالی است که ورای پیوندهای انکارناپذیر فرهنگی و تمدنی میان ایران و افغانستان، یلدا و گونههای برگزاری آن، مراسمی بسیار فراگیر بوده و در پهنهای وسیعی از اوراسیا (از آسیای صغیر تا آسیای مرکزی و سرزمینهای قفقاز و اورال) گسترده است.
در حال حاضر، تنها یک روایت آئینی از یلدا در ایران در حال برگزاری است و روایتهای دیگری از آن در سایر کشورها از جمله تاجیکستان، جمهوری آذربایجان و حتی ترکیه و جوامع قفقاز شمالی (فدراسیون روسیه) قابل شناسایی است.
ثبت مشترک آن با نام دو کشور، اگرچه مبارک و خجسته است، اما توقف آن در این محدوده و چشمپوشی از پیوندهای پیرامون آن در پهنۀ وسیعی از اوراسیای مرکزی، میتواند محل پرسش باشد.
بنابراین، یکی از فرصتهای پیش روی دیپلماسی فرهنگی ایران (و یکی از مأموریتهای پیشنهادی آن) میتواند در قالب بازیابی این میراث مشترک در منطقۀ اوراسیا (بهویژه آسیای مرکزی) و گفتمانسازی هویتی پیرامون پیوندهای آن تعریف شود.
فرصتی که پیش از هر چیز، مبتنی بر بازتر کردن دامنۀ تعریف این مراسم و پذیرش گوناگونیهای احتمالی در روایتهای آن در سرزمینها و جوامع مختلف است.
آئین یلدا یا شب چله به فراخور رازها و نیازهای مردمان گوناگون در پهنۀ کهن و گستردۀ حوزۀ تمدنی ایران، در پیکری یگانه، گاه نامهای نوینی برای خود برگزیده و گاه در رنگهای دیگر درآمده است. در این چشمانداز، یلدا (با هر نام و رنگی) فرصتی برای همگرایی فرهنگی است.
[۱] برای نمونه، مراجعه شود به: وفایی، عباسعلی (۱۳۸۵)، تأثیر زبان فارسی بر ازبکی، تهران: انتشارات بینالمللی الهدی. همچنین: خدایار، ابراهیم (۱۳۹۶) «موانع و راهکارهای گسترش خط، زبان و ادب فارسی در در کشورهای حوزه تمدنی مشترک با ایران»، مطالعات ملی، سال ۱۹، شماره ۲، صص ۳-۲۱
[۲] از جمله: سازمند، بهاره (۱۳۹۳)، نوروز در کشورهای حوزه تمدنی ایران، تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
[۳] سعدی، مصلحالدین (۱۳۸۵)، کلیات سعدی، باب پنجم گلستان (در عشق و جوانی)، حکایت شماره ۱۷، تصحیح محمدعلی فروغی، تهران: هرمس، صص ۲۱۲-۲۱۳
[۴] مانهایم، کارل (۱۳۹۲)، ایدئولوژی و اتوپیا، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران: انتشارات سمت
[۵] رضی، هاشم (۱۳۹۰)، گاهشماری و جشنهای ایران باستان، انتشارات بهجت، ص ۵۵۴
[۶] لغتنامه دهخدا، ذیل واژه «یلدا». همچنین در: فرهنگ بزرگ سخن (۱۳۸۱)، جلد هشتم، ص ۸۵۷۷ و فرهنگ فارسی عمید (۱۳۸۹)، ص ۱۰۸۶ و … .
[۷] مرادی غیاث آبادی، رضا (۱۳۸۷)، راهنمای زمان جشنها و گردهماییهای ملی ایران باستان، انتشارت نوید شیراز، ص ۴۷
[۸] به نقل از رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه ملی اوراسیا در قزاقستان، منتشر شده در: دوهفتهنامه فرهنگ، جامعه، هنر، دین و مردم قزاقستان، شماره ۹۸، نیمه دوم آذر ما ه ۱۴۰۲، ص ۱۵
[۹] فولکلوریک (Folkloric) به محتوای فرهنگی، هنر و سنتهای یک قوم یا جامعه اشاره دارد که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. این واژه معمولاً به عناصر سنتی و محلی مانند داستانها، موسیقی، رقص، هنرهای دستی، جشنها و آداب و رسوم اشاره دارد. فولکلوریک بخشی از هویت فرهنگی یک قوم است و نشاندهنده ارزشها، باورها و سبک زندگی آنهاست.
[۱۰] همچنان که در برهان قاطع نیز ذیل «یلدا» اینچنین آمده است: «شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جدی و آخر قوس باشد و آن درازترین شبها است در تمام سال … و گویند آن شب، به غایت شوم و نحس و نامبارک میباشد». برهان قاطع، با تصحیح دکتر محمد معین (۱۳۴۲)، جلد چهارم، چاپ دوم، انتشارات کتابفروشی ابن سینا، صص ۲۴۴۷-۲۴۴۸
[۱۱] به نقل از: عجمی، رستم (۱۴۰۱) شب یلدا در تاجیکستان، وبگاه موسسه فرهنگی سیمرغ
[۱۲] همان
[۱۳] همان
[۱۴] “Gara daşly, seri duman bu daglar/ Toprak bolar, gara daşdan aýrylsa/ Sil bolar, agdarlyp akar bulaglar/ Çille dolup, garlar gyşdan aýrylsa …”. Magtymguly (2012), Eserler ýygyndysy, Türkmenistanyň Ylymlar akademiýasynyň Milli golýazmalar instituty, s. 417
[۱۵] “Gyş pasly ýetişdi, gutardy ýazym/ Çillesi üzüldi, sem boldy sazym/ Ýeke byradarym Mämmetnyýazym/ Gör, ne külpetleri surendir köňlüm”. Mollanepes (1991), Goşgular, Aşgabat: Turan neşirýaty, s. 40
[۱۶] İlmiye Çığ, Muazzez (2020), Çam Bayramı – Noel mi Nardugan mı?, İstanbul: Kaynak Yayınları
لینک کوتاه : https://www.iras.ir/?p=11624
شب یلدا و جشن «مه فنگ» در گلگت- بلتستان پاکستان
به گزارش ایراف، مردم گلگت بلتستان هر سال در شب ۲۱ دسامبر (شب یلدا) جشن خاصی به نام «مه فنگ» را جشن می گیرند.
در زبان بلتی «مه» به معنای آتش و «فنگ» به معنای پرتاب کردن، یعنی بازی با آتش است.
در جشن مه فنگ، با فرود آمدن تاریکی در شب، مردم با گلوله های آتشین یا مشعل از خانه های خود بیرون می آیند و دسته دسته آواز می خوانند و از تپه یا بلندی ها بالا می روند.
در آنجا،روشن کردن یک آتش بزرگ جمعی و نشستن در یک دایره، خواندن آهنگ های باستانی و رقصیدن بخش مهمی از این جشن است.
این رقص در زبان محلی به «مه هژس» به معنای رقص آتش معروف است. جشنواره «مه فنگ» ریشه در فرهنگ بودایی تبتی دارد و شامل آتش بازی، موسیقی و رقص است.
در بلتستان، اعتقاد بر این است که وقتی مردم خانه های خود را با آتش ترک می کنند، تمام شیاطین خانه با آتش خارج می شوند.
مردم دعا می کنند که آینده برای آنها خوب باشد، آب فراوان باشد و محصول خوب شود، بعد از این همه دعا، آتش از بلندی به پایین پرتاب می شود.
در زمان های قدیم، مه فنگ سه هفته قبل و سه هفته بعد از ۲۱ دسامبر جشن گرفته می شد، اما امروزه مردم بلتی آن را فقط در ۲۱ دسامبر جشن می گیرند.
در منطقه چترال نیز مردان آیین حمام زمستانی را به جا میآورند و در حالی که تکه نانی را در دست گرفته اند روی سرشان آب میریزند.
این حمام باید ایستاده انجام شود و از صبح تا بعد از ظهر آخرین روز از پاییز ادامه خواهد داشت.
زنان و دختران هم مراسم سنتی حمام را به جا میآورند و بعد از این تطهیر، مراسم آتشافروزی، جشن و پایکوبی و خوردن غذایی که از شکمبه بز تهیه شده، آغاز میشود.
در دیگر مناطق پاکستان نیز اکثر مردم شب یلدا را به دعا و نیایش می پردازند و بزرگان و اقوام در اتاقی گرد هم آمده و به خواندن قصه مشغول می شوند.
با توجه به اعلام روزهای قمر در عقرب در سال ۱۴۰۳ در این مطلب روزهای قمر در عقرب دی ماه ۱۴۰۳ و تقویم نجومی این ماه را از نظرتان خواهیم گذراند.
دِی (در فارسی افغانستان: جَدی) دهمین ماه سال در گاهشماری هجری خورشیدی است و ۳۰ روز دارد. دی نخستین ماه فصل زمستان است.برج فلکی دیماه برج جدی است که دهمین برج فلکی از دایرةالبروج است. نماد برج دی، بزغاله نامیده میشود. عنصر این برج خاک است.
در گاهشماری رسمی ایران نام این ماه از نام ماه دهم گاهشماری اوستایی نو برگرفته شدهاست. در گاهشماری زرتشتی روز هشتم، پانزدهم و بیست و سوم هر برج نیز دی نام دارد. ابوریحان بیرونی میگوید دی ماه را خُورماه نیز میگویند و روز یکم ماه را خرهروز یا خورهروز نامند.
در آیین زرتشتی در هرکدام از دیروزها از دیماه، جشنی برگزار میشود که کوشیار گیلانی در زیج جامع این روزها را دی جشن مینامد. نخستین جشن که در روز نخست دیماه (اورمزد یا هرمزد) یعنی نخستین روز پس از جشن یلدا برگزار میشود، دی دادار جشن یا «جشن خرم روز» یا خور روز (روز خورشید)، یا نود روز (۹۰ روز تا نوروز) نام دارد. روز هشتم از دی ماه یا روز «دی به آذر»، اولین جشن دیگان برگزار میشود که ابوریحان بیرونی در کتاب قانون مسعودی از این جشن با عنوان «عید دی الاول» نام بردهاست و کوشیار از آن با نام «دی جشن» نام بردهاست. روز پانزدهم از دی ماه یا روز «دی به مهر» جشن دیگان دوم (/دیبگان/بتیکان) برگزار میشود. در روز بیست و سوم از دیماه یا روز «دی به دین»، سومین جشن دیگان برگزار میشود. در بندهشن گلهای بادرنگ و کاردک و شنبلید به ترتیب ویژه روزهای «دی به آذر» و «دی به مهر» و «دی به دین» معرفی شدهاند.
رنگ متولدین دی ماه کاراملی است. مفهوم این رنگ اراده ای آهنین است. این رنگ جسارت لازم را به شما میدهد تا با ارادهی قویای که دارید، به آرزوهایتان رنگ واقعیت بپاشید.
دی در دین زرتشتی به معنی دادار و آفریننده از صفات اهورمزدا است.
سمبل ماه دی بز است.
خصوصیات متولدین دی ماه
عجلهای در عشق ندارد. نه به سرعت عاشق میشود، نه به سادگی راز دل خود را میگوید. او همواره در حرکت است، ولی نمیداند چرا. فقط میداند باید موفق شود. سر قول خود به دی ماهیها بمانید؛ متولدین دی ماه برای رسیدن به اهداف و خواستههای خود در زندگی، ابتدا، باید فکر و ذهن شان را سروسامان دهند تا توجه و حواس شان روی موضوع خاصی متمرکز شود.
آنها خواهان دریافت هدیه هستند، ولی تنها از گرفتن کادوهای گران قیمت به وجد میآیند؛ هرگز و تحت هیچ شرایطی اعصابشان را تحت فشار نگذارید، چون بسیار خشمگین و بدخلق میشوند و طغیانهای عصبانیت شان غیرقابل کنترل است.
مشخصات کلی متولدین دی ماه
دارای شخصیّت عالی، خیلی لایق و کاردان، بهترین رئیس، انتقامجوی شدید، ساده پوش و بی آلایش، محتاط، آرام و صبور، مرد عمل، مقتدر، پر تحمّل، جدّی و جاه طلب، فعّال و کوشا، واقع بین، سرکش، پول دوست، بیهوده انرژی تلف نمیکند، از تجربیّات خود و دیگران به خوبی استفاده میکند، با شرف و با وجدان، تمیز، خودکفا و سودجو، دارای حس مسئولیّت زیاد، دشمن ولخرجی و اسراف، حسابگر، مخالف تجمّلات، صاحب شأن و مقام، سازمان دهنده خوب، تقریباْ سیاستمدار، کوشا و مطمئن و خونسرد، تودار، مالک همسر خود، حسود و بدبین، متنفّر از طلاق، دارای عدم اعتماد به نفس کافی، قدرت طلب، خانواده دوست، خشک، ولی مهربان، خشن، دارای زبان نیش دار، شاد و با نشاط، دارای باطن خروشان، غیر قابل گذشت، قدر شناس، گاهی اوقات خجالتی، باانضباط، بد اخم و بد عنق، دارای حافظ ه. قوی، زود سر کار میآید و دیر میرود، از تنبلی بیزار است، اهل دکتر و دارو، خونسرد و مداوم، ثابت قدم، خودکار، مذهبی، شنونده خوب و گاهی اوقات لجباز.
عنصر وجودشان خاک است.
ماگنولی ، گل محبوبشان است.
گل مگنولیا سمبل ماه دی
روز شنبه روز مبارکشان است.
ستاره حاکم آن ها زحل است .
فلز وجودشان سرب است.
عدد خوشیمنشان ۸ است.
سنگ اصلی متولدین ماه دی گارنت است.
آگاهی از ایام قمر در عقرب سال از اهمیت بالایی برخوردار بوده چنان که امام صادق (ع) در روایتی فرموده اند:
“مَنْ سَافَرَ أَوْ تَزَوَّجَ وَ الْقَمَرُ فِی الْعَقْرَبِ لَمْ یَرَ الْحُسْنَى”هر کس در ایام قمر در عقرب ازدواج نموده و یا به سفر برود؛ روی نیکی نخواهد دید.
اختر شناسان بابلی ناحیه بروج را به 12 قسمت مساوی “حمل، ثور، جوزا – سرطان، اسد، سنبله – میزان، عقرب، قوس – جدی، دلو و حوت” تقسیم نموده که همانطور که می بینید یکی از آنها برج عقرب نام دارد. قسمتی از هر یک از بروج 12 گانه که 30 درجه می باشد قمر در عقرب نامیده می شود.
زمانی که ماه در گردش خود به دور زمین در این نواحی قرار گرفته و در حال گذر است؛ اصطلاحا گویند در زمان قمر در عقرب قرار گرفته ایم. علم نجوم شناسی ایام قمر در عقرب را با توجه به اسرار پنهان در این علم همواره زمینه ساز سختی و مشکلات، اضطراب، بدبینی و نحسی دانسته است؛ لذا برای گذار از این ایام بایستی اموری در دستور کار قرار گیردبا توجه به اعلام روزهای قمر در عقرب در سال ۱۴۰۳ در این مطلب روزهای قمر در عقرب دی ماه ۱۴۰۳ و تقویم نجومی این ماه را از نظرتان خواهیم گذراند.با توجه به سنگینی روزهای قمر در عقرب و کارهای مکروهه در این ایام در ادامه این مطلب روزهای قمر در عقرب دی ۱۴۰۳ را بررسی خواهیم کرد، همچنین تقویم ایام سعد و نحس و کارهای ممنوعه در روزهای قمر در عقرب و کارهای نیک در ماه دی ۱۴۰۳ را خواهیم خواند. با ما همراه باشید. که در ادامه جدول ایام قمر در عقرب ۱۴۰۲ را آورده و سپس به بررسی امور مرتبط با این ایام خواهیم پرداخت.
روزهای قمر در عقرب آدی سال ۱۴۰۳
روز چهار شنبه 5 دی در ساعت 21:31 دقیقه قمر وارد عقرب خواهد شد و در روز جمعه 7 دی در ساعت 22:۴۰ قمر از عقرب خارج خواهد شد.
جدول قمر در عقرب (برج عقرب ):
منظور از قمر در عقرب
نحس بودن قمر در عقرب را برخی منجمان و حکما به دلیل وجود ستاره سرخ قلب العقرب در صورت فلکی عقرب می دانند، صور فلکی دوازده گانه می باشند به نامهای؛ حمل، ثور، جوزاء، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، حوت. زمانی که ماه در زبان عربی قمر برابر صورت فلکی عقرب قرار می گیرد که به اصطلاح به آن قمر در عقرب گفته می شود، در این ایام کارهایی وجود دارد که انجام دادنش موجب ضرر انسان خواهد بود به همین دلیل به این کارها اعمال مکروهه می گویند.
لیست این اعمال بدین شرح می باشند:
· مسافرت
· اقدام برای بچه دار شدن (انعقاد نطفه)
· خواندن عقد ازدواج
· افتتاح کسب و کار و تجارت
· تعیین و تغییر نام
· گذاشتن سنگ بنای کارهای مهم
· حجامت
· دیگر امور اساسی زندگی
تاریخ روز اول ماه قمری رجب
در یکشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۳ و در ساعت ۱ و ۵۶ دقیقه هلال ماه رجب متولد خواهد شد و در شب پنج شنبه ۱۳ دی بسیار بلند و واضح رویت می شود.
تقویم نجومی دی ۱۴۰۳
شنبه ۱ دی: عقد و نکاح نیک است.
دوشنبه ۳ دی: عقد و نکاح نیک است.
سه شنبه ۴ دی: امور خیریه نیک است.
شنبه ۸ دی: مسافرت نیک است.
یکشنبه ۱۶ دی: نو بریدن و نو پوشیدن نیک است.
پنج شنبه ۲۰ دی: عقد و نکاح نیک است.
جمعه ۲۱ دی: عقد و نکاح نیک است.
یکشنبه ۲۳ دی: مسافرت نیک است.
دوشنبه ۲۴ دی: عقد و نکاح نیک است.
جمعه ۲۸ دی: نو بریدن و نو پوشیدن نیک است.
شنبه ۲۹ دی: آغاز کسب و تجارت نیک است.
یکشنبه ۳۰ دی: عقد و نکاح نیک است.