مهرالدین مشید

 

طالبان دستخوش بازی های آشکار روسیه و چین و بازی های پنهان امریکا

سایه ی سنگین دیپلوماسی روسیه و چین و غیابت امریکا

 

در هفته ی گذشته کابل شاهد دیپلوماسی سنگین مقام های روسیه و چین بود و مقام های ارشد هر دو کشور وارد پایتخت افغانستان شدند. وانگ یی، وزیر خارجه چین برای نخستین بار پس از روی کار آمدن دوباره امارت اسلامی در افغانستان، روز پنج‌شنبه ی گذشته به کابل آمد و با مقام های حکومت طالبان دیدار و گفت و گو داشت. همزمان با این، سرگئی شویگو دبیر شورای امنیت ملی روسیه به عنوان بلندپایه‌ترین مقام روسی از زمان قدرت گرفتن طالبان در افغانستان، وارد فرودگاه بین‌المللی کابل شد و با سراج‌الدین حقانی سرپرست وزارت کشور، عبدالغنی برادر معاون اقتصادی، محمدیعقوب مجاهد سرپرست وزارت دفاع و امیرخان متقی سرپرست وزارت خارجه حکومت سرپرست طالبان دیدار و گفت‌وگو کرد. هدف این سفر ها تقویت روابط سیاسی، اقتصادی، امنیتی دوجانبه، زمینه ی سرمایه گذاری جهانی، استخراج معادن، تولید انرژی و حذف قریب‌الوقوع طالبان از فهرست گروه‌های تروریستی، ذکر شده است. شویگو در این ديدار ها تاکید کرد که روسیه از حضور کابل در نهادها و ساختارهای منطقه‌ای حمایت خواهد کرد تا زمینه ی گفت‌وگوی مؤثر برای مقابله با چالش‌ها و تهدیدهای امنیتی مانند تروریسم و قاچاق مواد مخدر فراهم شود.

در این دیدار ها مقام های طالبان حضور مقام های عالی رتبه ی روسیه و چین را فصل جدیدی در روابط کابل با مسکو و پیکنگ خوانده و تاکید کرده اند که جنگ در افغانستان پایان یافته و عوامل بی ثباتی از میان رفته است. بنابراین منطقه باید از این فرصت نهایت استفاده را ببرد. مقام های ارشد روسی و چینایی در حالی وارد کابل گردیدند که پیشتر از این سرگئی لاوروف وزیر خارجه ی روسیه در نشست بین المللی اوراسیا از بازگشت آمریکا به افغانستان و بی ثبات سازی این کشور هشدار داده بود. شاید این نگرانی برخاسته از سخنان ترامپ باشد که در مبارزات انتخاباتی خود از واپس گیری فرودگاه ی بگرام سخن گفته بود. روسیه به این باور است که سرنوشت افغانستان را باید کشور های منطقه تعیین کند و نگذارند تا منابع طبیعی کشور های منطقه بویژه افغانستان مورد دستبرد کشور های فرامنطقه نگردد؛ اما نگرانی اصلی هر دو کشور را بیش از همه موجودیت گروه های تروریستی در افغانستان و بویژه در مرز های چین و کشور های مشترک المنافع تشکیل می دهد. هرچند گفت و گو ها در این زمینه رسانه ای نشده و اما سفر مقام ارشد امنیتی روسیه به کابل بیانگر این است که نگرانی های هر دو کشور را حضور حرکت اسلامی ترکستان شرقی در مرز چین و حضور گروه‌های تروریستی چون حزب انصار الله تاجکستان، حرکت اسلامی ازبکستان و داعش در مرز های هم پیمانان سنتی روسیه تشکیل می دهد. چنانکه گفته هایی وجود دارد که شویگو خواهان تحویلی داعشیان شده و در ضمن از حکومت طالبان خواسته تا امتیاز هایی را که در مبارزه با تروریسم برای آمریکا قائل اند، با روسیه نیز قائل شوند. روسیه و چین به نحوی خواهان معاهده با طالبان در مبارزه با تروریسم اند که چندان بی شباهت به معاهده ی دوحه نیست. بنابراین هدف هر دو کشور از برقراری رابطه با طالبان توسعه ی روابط اقتصادی و پیشگیری از خطر گروه های تروریستی است که مقام های چبنایی و روسی در نشست های منطقه ای نگرانی خود را در این رابطه ابراز کرده اند. با تاسف که منابع طبیعی افغانستان از جمله نفت و گاز و حالا هم لیتیوم بجای اینکه زمینه ساز رفاه ی سیاسی و شگوفایی های اقتصادی برای مردم افغانستان شود، برعکس در نتیجه ی رقابت های کشور های شرقی و غربی زمیه ساز فاجعه و بحران در این کشور شده است. مجلۀ فاکس در شماره های اخیر خود از لیتیوم افغانستان یاد کرد و آن را ابزار تعامل با طالبان خواند. این مجله با اشاره به گذار به انرژی سبز به عنوان سیاست برگشت ناپذیر جهانی، لیتیوم را یکی از منابع حیاتی برای این گذار عنوان کرد. این مجله با اشاره به لیتیوم از تعامل با رژیمی سخن زده است که بر گرده های مردم افغانستان راه می رود و نه مشروعیت ملی و نه هم مشروعیت بین المللی دارد.

هرچند نماینده ویژه ی چین برای افغانستان گفته است که پیکنگ  در حال رایزنی با کشور‌های منطقه برای به رسمیت شناختن طالبان است؛ اما هر دو کشور بر بنیاد منافع خود پیش آمد می کنند و بعید به نظر می رسد که پیش از تشکیل حکومت همه قبول، به این زودی حکومت طالبان را برسمیت بشناسند. چنانکه مقام های روسی و چینایی بار  ها به این موضوع تاکید کرده و به طالبان گوش زد کرده اند. این گوش زد ها بوده که جناح هایی از طالبان برای تشکیل حکومت با قاعده ی وسیع فکر می کنند. چنانکه گزارش هایی به نشر رسیده که شبکه ی حقانی در حال ایجاد یک جبهه ی جدید است. وی در این رابطه تماس هایی را با شماری از شخصیت ها و رهبران گروه های مخالف طالبان در خارج از افغانستان برقرار کرده است.

هرچند رسانه ها از خواست مقام های چینایی مبنی بر گفت و گو با رهبر طالبان چیزی نگفته اند؛ اما
منابع آگاه در قندهار مدعی شدند که هیأت چینی به منظور دیدار با رهبر طالبان از کابل به قندهار آمده بود، اما موفق نشد با هبت الله آخندزاده دیدار کند. این هیات پیش از سفر به افغانستان به پاکستان رفته و با مقام های آن کشور دیدار کرده بود. رسانه های منطقه این دیدار های مقام های چینایی را کاهش تنش میان طالبان و دولت پاکستان عنوان کردند. بعید نیست که هیأت چینایی انکار رهبر طالبان از دیدار با آنان را کسر شان و بی میلی او به گفت و گو های سازنده تلقی کرده باشند. شاید هم دلیل این انکار نبود فزیکی ملاهبت الله باشد.

این در حالی است که یوشیایو یونگ نماینده ویژه چین برای افغانستان با اشاره به موجودیت گروه های تروریستی در این کشور گفته است که پیکنگ  در حال رایزنی با کشور‌های منطقه برای به رسمیت شناختن طالبان است تا اجماعی برای تعامل کشورهای همسایه و منطقه با گروه طالبان به‌وجود آید. وی تاکید کرد: پیکنگ به دنبال نفوذ در افغانستان نیست، بلکه نقش خود را به عنوان یک بازیگر سازنده و مسؤول در بازسازی این کشور پررنگ خواهد کرد. دولت چین از ابتدای روی کار آمدن حکومت طالبان در افغانستان، روابط مثبتی را با این گروه بر قرار کرد و اولین کشوری بود که سفیر طالبان را به طور رسمی پذیرفت.
روسیه و چین بدین باور اند که ارتش پاکستان و سیستم استخباراتی آن به شدت تحت تاثیر سیاست های انگلیس و آمریکا قرار دارد و شکست آمریکا در افغانستان سبب سیاست های تحقیر آمیز پاکستان برضد طالبان شده است. از سویی هم فعالیت های تی تی پی برضد نظامیان این کشور خشم پاکستان را برضد طالبان برانگیخته است.

حال امکان دارد که بعد از روی کار آمدن ترامپ، طالبان به گونه ای به آمریکا نزدیک شوند و چین و روسیه هم در همین راستا می خواهند وارد عمل شوند. سفر اخیر هیات های روسی و چینایی به پاکستان هم در همین راستا انحام شده است؛ زیرا آنان نمی خواهند، نقش محوری شان را در افغانستان از دست بدهند. بویژه پاکستان که در چند دهه ی اخیر نقش محوری در افغانستان داشته و با توجه به منافع اقتصادی که چین در افغانستان دارد و از طرفی با توجه تیرگی روابط پاکستان با حکومت طالبان که اخیرا شاهد آن هستیم، چین افزون بر این که می خواهد نقش میانجی را بازی کند می خواهد منافع آن در افغانستان همچنان محفوظ بماند.
روسیه با توجه به موقعیت ژئوپولیتیکی و ساختار سیاسی افغانستان، چندپارچه‌گی قدرت، منازعات تاریخی میان قومی، ناپایداری قدرت مرکزی، حضور بازی‌گران بین‌المللی و منطقه­ ای در میدان بازی افغانستان به هدف تولید، حفظ و تداوم منافع، گروه طالبان را چالشی می‌داند که ظرفیت و پتانسیل فرصت‌زایی را دارد. بنابراین، روسیه می خواهد، به جای پیش‌گیری استراتژی تقابل، با هم‌سویی و تعامل با گروه طالبان، نه تنها حضور قدرتمند غرب در افغانستان را با چالش مواجه سازد، بلکه آرزو دارد به طور غیرمستقیم بر چالش نوظهور داعش تأثیرگذار باشد.

از نظر روس‌ها و چینایی ها امریکا از افغانستان بحیث سکو برای شکست شوروی استفاده کرد، بعید نیست که بعد از این هم می‌تواند از این کشور برای اعمال فشار بر روسیه استفاده کند. البته طوریکه روی‌کرد سیاسی و ژئوپلیتیکی روسیه به افغانستان تنها متمرکز به رقابت و ایحاد موازنه با غرب نیست؛ بلکه کرملین برای ایجاد موازنه با سایر قدرت‌های منطقه‌ای، چون چین، هند و دیگر همسایه‌گان این کشور از جمله ایران و پاکستان نیز توجه دارد. پیش آمد های جدید روسیه را واداشته تا برای ایجاد توازن منطقه‌ای و محدود کردن نفوذ دولت‌های غربی در سیاست خارجی افغانستان و از سویی هم ایجاد روابط با افغانستان، به هدف جلوگیری از خطر گروه های تروریستی از این کشور و هم برای پیشگیری از شکل‌گیری یک نظام سیاسی افراطی وابسته به امریکا و ناتو، رویکرد تازه ای را اتخاذ نماید. از نظر  روسیه، پاکستان و افغانستان حیثیت لانه های امن گروه های تروریستی را دارد و خطر تهدید تروریسم و افراط گرایی اسلامی از کشور های یاد شده برای دولت‌مردان روسی یک مسأله مهم و حیاتی است. بنابراین روسیه به هدف مبارزه با گروه‌های افراطی و جلوگیری از حضور گروه‌های تروریستی در قلمرو امنیتی‌اش، علاقمند به موضوع افغانستان است. از سویی هم حضور گروه های تروریستی در قفقاز شمالی و آسیای مرکزی امنیت روسیه را تهدید می کند. 

تنها خطر گروه های افراطی از کشور های افغانستان و پاکستان سبب نگرانی روسیه نشده؛ بلکه افغانستان به مثابه ی  ژئوپلیتیک زرع، تولید و قاچاق مواد مخدر به عنوان مهم‌ترین بستر بازتولید تروریسم و افراط گرایی مطرح است که ده ها گروه ی تروریستی از آن تمویل می شوند. روسیه یکی از کشورهایی است که از قاچاق و مصرف مواد مخدر افغانستان آسیب فراوان دیده است. بیش از نود درصد مواد مخدر قاچاق شده به روسیه از طریق افغانستان صورت می‌گیرد. از سدی دیگر روسیه در صدد سرمایه گذاری در بخش نفت و گاز است و شرکت‌های روسی چشم به نفت و گاز افغانستان دوخته‌اند. از سویی هم حضور شاخه ی داعش خراسان در افغانستان منافع روسیه را با طالبان هم سو گردانیده است. این سبب شده تا روسیه از طالبان بحیث یک گروه ی تروریستی بر ضد داعش استفاده کند. روسیه و سایر کشور های همسایه در یک محاسبه ی نادرست طالبان را سپری در برابر نفوذ داعش تلقی کرده اند و شاید هم این کمک ها به معنای فرستادن دشمن به جنگ مار باشد که مسکو برای تأمین پول و سلاح به گروه های تروریستی می‌تواند سایر اهداف روسیه را نیز برآورده بسازد.

مهم تر از همه اینکه جنگ اوکراین روسیه را زمینگیر کرده و تعزیرات آمریکا مانع صدور کاز و نفت این کشور به بازار های اروپایی شده است. بنابراین روسیه می خواهد تا در توافق با طالبان برای صدور نفت و گاز خود، از افغانستان بحیث دهلیز استفاده کند و از سویی هم جای به ظاهر خالی آمریکا و غرب را در این کشور پر نماید. در حالیکه نه روسیه پول دارد و نه هم چین اراده ی پرداختن پول به طالبان را دارد که بتواند، به ساده گی بر طالبان آقائی نمایند.

این در حالی است که امریکا هفته وار در کیسه ی طالبان پول می ریزد و اوضاع افغانستان را از بیرون مدیریت می کند و حضور استخباراتی سنگینی در افغانستان دارد. چنانکه همزمان به سفر شویگو به کابل خانم کرن دیکر کاردار سفارت آمریکا برای افغانستان در قطر در یک نشست خبری مجازی گفت، افغانستان برای آمریکا مهم است و از برگزاری نشست چهارم دوحه سخن گفت. این سخنان او در واقع هشداری به طالبان و پیامی روشن به روسیه است. این سخنان نوعی اعتماد به نفس و حضور نامریی امریکا را نسبت به طالبان نشان می دهد. گفته هایی وجود دارد که این مقام امریکایی رابطۀ نزدیکی با طالبان داشته و روابط سیاسی طالبان را تحت نظر دارد. چنانکه گزارش هایی وجود دارد که حاکی از حضور ماموران استخباراتی امریکا در شهر های بزرگ افغانستان است. مقام هایی روسیه و چین آگاه اند که غرب از سال ها پیش برنامۀ صدور گروههای تروریستی از مرز های آمو و دهلیز پامیر به روسیه و چین دارد تا بلند پروازی های اقتصادی چین و برتری طلبی های تسلیحاتی هر دو کشور مهار نماید.س

روسیه و چین به دلایل زیر خواهان برقراری رابطه با حکومت طالبان اند. مسکو و پیکنگ می خواهند تا از طریق بر قراری رابطه با طالبان حضور خود را در افغانستان تثبیت نمایند تا آمریکا از حضور هر دو کشور در قضایای افغانستان انکار ننماید. روسیه در گذشته هم دست به جنین رقابت زده است. چنانکه حذف روسیه از نشست گروه همکاری چهارگانه با شرکت امریکا، چین، پاکستان و افغانستان برای پیشبرد صلح ملاقات‌های سه گانه‌ با حضور روسیه، چین و پاکستان را در مورد افغانستان برگذار نمود. هدف اصلی حمایت روسیه و چین از طالبان ایحاد موانع در برابر امریکا و ناتو است. یکی از دلایل نزدیکی هر دو کشور بویژه روسیه با پاکستان همین موضوع است. پاکستان از آغاز تأسیس طالبان از آن‌ها حمایت کرد و در حال حاضر، به همین دلیل خواهان همکاری با مسکو است.

چین موجودیت حرکت اسلامی ترکستان شرقی و روسیه داعش را در افغانستان خطر بالقوه برای امنیت شان تلقی می نمایند. این هراس چین پس از به قدرت رسیدن طالبان و ترس مسکو پس از سال ۲۰۱۴ اغاز شده که گروه ی داعش وارد افغانستان شد. کرملین و پیکنگ هراس دارند که مبادا این گروه ها از شمال افغانستان به سمت آسیای مرکزی و روسیه و چین گسترش پیدا کنند. طالبان در ظاهر با داعش در جنگ است و روسیه از طالبان در این رابطه استفاده ی ابزاری میکند. چین می خواهد از طریق برقراری رابطه با طالبان از خطر ایغور ها پیشگیری نماید.

تریاک افغانستان درد سر دیگر برای روسیه و چین است. تولید کننده‌گان مواد مخدر، روسیه را به عنوان راه بزرگ‌ترین بازارهای جهانی، تلقی مینمایند. چنانکه مصرف مواد مخدر سالانه هفتاد هزار نفر را در روسیه به کام مرگ می‌فرستد. مقام های مسکو اعتقاد دارند که در مبارزه با مواد مخدر، طالبان همکار بهتری نسبت به دولت های پیشین افغانستان خواهد بود‌.

از آنچه گفته امد، روسیه و چین با توجه به اهداف استراتیژیک خود در افغانستان عمل می کنند و بر بنیاد آن سیاست خارجی خود را تنظیم و منافع خود را تعریف می نمایند تا در برابر خطر بالقوه و بالفعل از افغانستان اقدام های لازم نمایند. روسیه و چین با توجه به فرصت ها و چالش های سیاسی، اقتصادی و امنیتی در افغانستان  ناظر بر عمل‌کرد غرب به رهبری امریکا و سایر قدرت‌های منطقه‌ای مثل هند، پاکستان و ایران در افغانسان است. در بُعد امنیتی، اوضاع بی‌ثبات افغانستان تهدید جدی برای روسیه و چین به شمار می‌رود. دلیل آن از نظر روسیه و چین ناتوانی طالبان برای ایجاد یک حکومت قانونی و مشروع در افغانستان است که تا حال هر دو کشور از به رسمیت شناسی طالبان خود داری کرده اند و از حکومت غیر قانونی طالبان صرف استفاده های ابزاری می نمایند تا از خطر گروه های تروریستی درامان بمانند. افزون بر این روسیه و چین خواهان فعالیت در بازار اقتصادی و نوسازی افغانستان اند و در کنار نگاه ی امنیتی نگاه ی اقتصادی به افغانستان دارند. اینکه روسیه و‌چین با توجه به منافع ملی شان افغانستان و مردم آن را قربانی بازی های امنیتی و اقتصادی خود می نمایند، شاید توجیه پذیر باشد؛ اما شگفت آور این است که چگونه شده تا روسیه و چین با حکومتی میثاق های کلان اقتصادی و تجارتی بسته و پس از این می بندند که از هیچ نوع مشروعیت برخوردار نیست. حیرت آور اینکه روسیه و چین به گروه ی تروریستی ای، اعتماد پیدا کرده اند که هر روز در سطح ملی و بین المللی منزوی تر می شود؛ گروهی که به هیچ تعهد خود پای بند نبوده و با ارزش های جهانی در مخالفت اشکار قرار دارد. با توجه به نکته ی بالا هدف اصلی روسیه و چین تاراج منابع طبیعی افغانستان است و برای آنها موضوع مشروعیت طالبان مفهومی ندارد؛ زیرا روسیه و چین دریافته اند که غارت ها در درون حکومت طالبان به گونه ی سرسام آوری ادامه دارد.

با توجه به‌ پیچیده گی بازی های سیاسی کشور های منطقه و جهان و تندروی های قومی و دینی گروه ی طالبان، در ذهن هر کس این پرسش خطور می کند که آیا در این بازی های سیاسی و استخباراتی بازیگر اصلی گروه ی طالبان است و یا اینکه نه؛ بازی در افغانستان یک بازی سیاسی و استخباراتی پیچیده و مرموز است که بوسیله ی قدرت های منطقه ای چون، پاکستان، ایران، روسیه و چین و قدرت های جهانی مانند، آمریکا و سایر هم پیمانان آن  به پیش برده می شود. البته با تفاوت اینکه کشور های نخستین از طریق دیپلوماسی آشکار و کشور های دومی به رهبری آمریکا بیشتر غیرعلنی، البته با دیپلوماسی های پنهان و استخباراتی با طالبان وارد تعامل شده اند. یعنی کشور های روسیه و چین از طریق برقراری روابط مستقیم تجاری و اقتصادی با طالبان در حال چانه زنی اند و اما آمریکا با دادن پول در خفا طالبان را مدیریت می کند. در این میان نقش استخبارات پاکستان در اداره و رهبری طالبان نقطه ی بارزی است که بررغم اختلاف طالبان با اسلام آباد بر سر تی تی پی، نمی توان آن را نادیده گرفت.

این در حالی است که طالبان بجای حرکت با خواست های زمان و پذیرش ارزش های جدید، برعکس خلاف خواست زمان در حرکت اند و در مقابله با ارزش های جدید جهانی قرار دارند. طالبان هرچند شعار دینی می‌دهند و اما در اصل یک گروه قومی اند و مخالفت های شان با نظام های دموکراتیک و معاصر در واقع ابقای سیطره ی سنتی قومی است؛ ابقای سیطره ی قومی ایکه نه تنها در مخالفت با خواست مردم افغانستان قرار دارد؛ بلکه این تمایل قومی چه در گذشته و چه در حال با ارزش های جدید حکومتداری معاصر در تضاد و نه تنها تبار های گوناگون این کشور و حتا پشتون ها را نیز به قربانی گرفته است. جنگ تاریخی درانی و غلزایی ریشه در این تمامیت خواهی جاهلانه ی قومی دارد و اکنون هم شاهد کشمکش های درونی میان شبکه ی حقانی و ملاهبت الله، یکی غلزایی و دیگری درانی هستیم. این گرایش قومی در طول تاریخ نه تنها سبب شده تا در طول تاریخ حاکمیت ملی با اقتدار ملی در افغانستان بوجود نیاید؛ بلکه شاهان و امیران درانی و غلزایی را وادار به مزدوری برای قدرت های منطقه ای دیروزی مانند، صفوی ها و انگلیس ها و امروز هم  وارثان آنها نماید. تمایل قومی و اقتدار گرایی طالبان نه تنها مانع حاکمیت ملی در افغانستان شده؛ بلکه مانع گفتمان ملی برای رسیدن به حاکمیت مستقل ملی نیز گردیده است. هستند کسانی که هنوز هم با تقلیل دادن گفتمان ملی به گفت و گو های سیاسی و تقویت پایگاه ی سنتی قومی طالبانی مانع ایجاد حاکمیت مستقل ملی در افغانستان می شوند. این در حالی است که گذار از مرحله ی پیجیده ی کنونی نیاز به گفتمان بلند استراتیژیک و راهبردی دارد تا فراتر از دید تباری و سنتی در روشنایی ارزش های جدید و معیار های مردم سالارانه به حل معضل دولت داری در افغانستان بپردازد.

 

با تاسف که منابع طبیعی افغانستان از جمله نفت و گاز و حالا هم لیتیوم بجای اینکه زمینه ساز رفاه ی سیاسی و شگوفایی های اقتصادی برای مردم افغانستان شود، برعکس در نتیجه ی رقابت های کشور های شرقی و غربی زمیه ساز فاجعه و بحران در این کشور شده است. مجلۀ فاکس در شماره های اخیر خود از لیتیوم افغانستان یاد کرد و آن را ابزار تعامل با طالبان خواند. این مجله با اشاره به گذار به انرژی سبز به عنوان سیاست برگشت ناپذیر جهانی، لیتیوم را یکی از منابع حیاتی برای این گذار عنوان کرد. این مجله با اشاره به لیتیوم از تعامل با رژیمی سخن زده است که بر گرده های مردم افغانستان راه می رود و نه مشروعیت ملی و نه هم مشروعیت بین المللی دارد.

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت