تغییر و تداوم در سیاست خارجی آمریکا در آسیای مرکزی در دوره ترامپ
جهتگیریهای کلی سیاست خارجی ترامپ در قبال آسیای مرکزی سطوحی از تداوم و تغییر را در آسیای مرکزی نشان میدهد. وجه بارز و مشخصۀ این راهبرد «عملگرایی» است که میتواند بروندادهای نامناسبی در رویکردهای سلبی ترامپ برای ایران، روسیه و چین در آسیای مرکزی در بر داشته باشد. تجربۀ دور قبل ریاستجمهوری ترامپ اثبات کرده که تنها راه موازنه با این رویکرد رفتاری عملگرایانه به طریق مشابه است که در چارچوب تنشهای ایران و آمریکا در جنوب غرب آسیا منجر به برخی نتایج شد. در آسیای مرکزی نیز ایران در بازۀ پیشرو ناگزیر از اتخاذ عملگرایی بیشتر خواهد بود.
پیروزی «دونالد ترامپ» در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحدۀ آمریکا تأثیرهای عمیقی بر سیاستهای آمریکا در سطح جهانی و منطقهای خواهد گذاشت. خروج او از چارچوبهای کلان سیاست خارجی آمریکا و غیرقابل پیشبینی بودن برخی رفتارها و تصمیمهای ترامپ، چالش بزرگی را برای بسیاری از کشورها بهوجود آورده است.
پس از پیروزی ترامپ در انتخابات، دولتهای آسیای مرکزی و بهویژه «شوکت میرضیایف»، رئیسجمهور ازبکستان جزو اولین مقامهای عالیرتبهای بودند که به ترامپ تبریک گفتند و این نشان میدهد که این روابط برای کشورهای منطقه بسیار حائز اهمیت است.
در عین حال چین، روسیه، ایران و افغانستان نیز بهعنوان چهار موضوع اصلی سیاست خارجی ترامپ و بهطورکلی آمریکا در محیط پیرامونی آسیای مرکزی قرار گرفتهاند و این حصارشدگی در میان موضوعهای اصلی سیاست خارجی آمریکا که عموماً ماهیت بحرانِ ژئوپلیتیکی دارند، شرایط را برای کشورهای آسیای مرکزی بسیار دشوار کرده است.
از این حیث، فهم بروندادهای راهبردی سیاست خارجی ترامپ در قبال آسیای مرکزی، پس از به قدرت رسیدن، یکی از موضوعهای مهم و کلیدی برای کشورهای این منطقه محسوب میشود. طبیعتاً این راهبرد بر منافع جمهوری اسلامی ایران نیز تأثیرگذار خواهد بود.سیاست ترامپ در قبال آسیای مرکزی در دورۀ پیشین (۲۰۱۷-۲۰۲۱)
پیش از این، در بازۀ ژانویۀ ۲۰۱۷ تا ژانویۀ ۲۰۲۱ دونالد ترامپ یک دوره ریاستجمهوری آمریکا را تجربه کرده بود که ارزیابی تعاملات آمریکا و آسیای مرکزی در آن دوره میتواند تأثیر زیادی بر فهم تعاملات دورۀ جدید داشته باشد. در دورۀ نخست، ترامپ سیاست متمرکزی را در قبال آسیای مرکزی در پیش نگرفت و سطح روابط به طور خاصی تغییر نکرد.
از این جهت بیتوجهی آمریکا نسبت به آسیای مرکزی یکی از مشخصههای ثابت سیاست خارجی ترامپ بود. «رکس تیلرسون»، وزیر امور خارجۀ دولت ترامپ در سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۸ که بازۀ اول دیپلماسی دولت ترامپ را بر عهده داشت، هیچ دیداری با مقامهای کشورهای آسیای مرکزی نداشت تا بیتوجهی ترامپ به آسیای مرکزی کامل شود. این موضوع برخی واکنشها را در آسیای مرکزی در بر داشت.
بااینحال سفر تاریخی میرضیایف، بهعنوان رئیسجمهور ازبکستان به واشنگتن پس از مدت طولانی تنش با آمریکا در دورۀ کریماف، یک اقدام قابل توجه محسوب میشد که البته محرکۀ اصلی آن در تاشکند و نه واشنگتن بود.
درعینحال مشخصۀ دیگری که از دورۀ نخست ریاستجمهوری ترامپ قابل ارزیابی است، کاهش بودجۀ آژانس توسعۀ بینالمللی ایالات متحده بود که رکود نسبی فعالیتهای این آژانس را در آسیای مرکزی در بر داشت.
با این حال ترامپ در انتخاب سفرا و تیم نسبتاً تهاجمیتر آمریکا در قبال طرحهای سیاسی آسیای مرکزی، عملکرد متفاوتی داشت. انتصاب «کلیماو» در مأموریت دیپلماتیک ترکمنستان در سال ۲۰۱۹ بهعنوان یک نظامی بازنشسته، با تجربۀ فعالیت در ناتو، انتصاب «دنیل روزنبلوم» بهعنوان یک فعال یهودی در ازبکستان که حتی در دولت بایدن نیز با انتقال به سفارت آمریکا در آستانه در منطقه حفظ شد، و انتصاب «مارک پامرشیم» در تاجیکستان با سوابق و عملکرد امنیتی مناسب از جمله گامهای رو به جلوی ترامپ در آسیای مرکزی محسوب میشود.
ترامپ همچنین «دونالد لو» را به عنوان سفیر در قرقیزستان منصوب کرد که عملکرد موفق او باعث شد تا در دورۀ ریاست جمهوری بایدن نیز به معاونت دستیار آسیای مرکزی و جنوبی در وزارت خارجۀ آمریکا منصوب شود و سطح تحرکات مضاعفی را ایجاد کند. نکتۀ قابل توجه دیگر در قبال تصمیمهای دولت ترامپ در این دوره، تصویب راهبرد پنجسالۀ آمریکا در قبال آسیای مرکزی در سال ۲۰۲۰ بود.
این راهبرد تقریباً تداوم سیاستهای پیشین آمریکا را در آسیای مرکزی در دستور کار قرار میداد، در حالی که در سطح عملیاتی تغییر خاصی را ایجاد نکرد و تفاوت محسوسی با راهبردهای پیشین دولت آمریکا نداشت. از این حیث به جز استفاده از نیروی انسانی قویتر در سطح کادر دیپلماتیک منطقه، عملاً تحرک خاصی را در روابط ترامپ و آسیای مرکزی در دورۀ پیشین شاهد نبودیم.
با این حال برآوردهای اولیه نشان میدهد که راهبرد ترامپ در قبال آسیای مرکزی در دورۀ جدید احتمالا متفاوتتر از گذشته خواهد بود. این تفاوت به طور محسوس متأثر از تغییر رویکرد و تجربۀ ترامپ و نیز تغییرات روی داده در شرایط منطقهای اوراسیا و نیز جهان بعد از جنگ اوکراین و به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان است.
بروندادهای راهبردی سیاست جدید ترامپ در آسیای مرکزی
متناسب با شرایط جدید در منطقۀ آسیای مرکزی و متأثر از ماهیت سیاست بینالملل در سالهای اخیر، به نظر میرسد سیاست خارجی ترامپ در آسیای مرکزی برخی بروندادهای راهبردی جدید را داشته و متفاوت از دور گذشته باشد. از این حیث، مهمترین این بروندادها به شرح ذیل ارزیابی میشوند:
· رفتار دولت ترامپ در آسیای مرکزی به طور محسوسی به چگونگی پیشبرد روابط روسیه و آمریکا بستگی دارد. دولت ترامپ بهطور ویژه بر حلوفصل بحران اوکراین متمرکز خواهد بود تا کانون توجه آمریکا را در سطح راهبردی جهانی از اوراسیا به حوزۀ پاسیفیک متمرکز کند و این به معنای کاهش مداخلات و درگیریهای احتمالی در اوراسیا است. با این حال در بازۀ کنونی دموکراتها و دولت بایدن در آخرین روزهای حضور در قدرت با صدور مجوز حمله به عمق خاک روسیه از طریق تسلیحات آمریکایی و اروپایی توسط اوکراین، یک تنش دامنهدار را نهتنها بین روسیه و اوکراین، بلکه با اروپا و آمریکا آغاز کردهاند. این تصمیم، دستیابی به هر توافق نسبی با روسیه را برای ابتکارهای سیاسی ترامپ دشوار کرده و میتواند بر روابط روسیه و آمریکا و متعاقباً آسیای مرکزی تأثیر بگذارد. البته با توجه به حضور حمایتی جمهوریخواهان در سنا و کنگره به نظر میرسد با وجود این چالشها کماکان ترامپ قدرت زیادی در مقابل دموکراتها در آمریکا خواهد داشت.
· ترامپ برخلاف نگاه نسبتاً مثبت و خوشبینانه نسبت به روسیه، نگاه بسیار سرسختانهای نسبت به چین از خود نشان داده است و این موضوع میتواند باعث افزایش شدت فعالیتهای ضدچینی با محوریت آمریکا در آسیای مرکزی شود که در دولت قبلی ترامپ، هستههای اولیۀ آن شکل گرفت که البته به دلیل تمرکز بر اوکراین در دورۀ بایدن کاهش یافت. در بازۀ کنونی بر اساس گزارش منابع آمریکایی، دولت ترامپ یک طرح بسیار گسترده و بینالمللی برای مهار چین آماده کرده که در حوزههای مختلف صنعتی، تجاری، تکنولوژی، سیاسی و امنیتی شامل محورهای گوناگونی است و احتمالا آسیای مرکزی را نیز در بر خواهد گرفت. طرحهای مهار چین شامل بسط تحریمهای ضدچینی و نیز اقدامهای امنیتی، فشارهای سیاسی برای محدودسازی چین در آسیای مرکزی و حتی تشدید تنش با اویغورها در سینکیانگ میشود. نوع واکنش چین نسبت به این اقدامها میتواند منجر به تغییر رفتار راهبردی این کشور در آسیای مرکزی بهویژه در حوزۀ امنیتی شود. بااینحال تحولات ضدچینی در آسیای مرکزی تابعی از تحولات در تایوان و مدیریت تنشها در دریای چین جنوبی خواهد بود. به بیان دیگر، آسیای مرکزی در راهبرد ضدچینی دولت ترامپ جایگاه و موقعیت فرعی داشت، در حالی که در سیاست بایدن علیه روسیه موقعیت و جایگاه اصلی را یافت.
· دولت بایدن پس از جنگ اوکراین به دلیل سیاستهای منسجم ضدروسی و برخی تحولات دیگر نظیر خروج از افغانستان و به قدرت رسیدن طالبان در این کشور، به طور متمرکز توسعه و ارتقاء روابط با آسیای مرکزی را در دستور کار قرار داد. مهمترین برونداد این راهبرد برگزاری اولین نشست ۱+۵ آمریکا و آسیای مرکزی در سطح سران بود که اقدامی بیسابقه در روابط دو طرف محسوب میشود. درعینحال کمکهای آمریکا به آسیای مرکزی نیز افزایش یافت و واشنگتن تلاشهای بیشتری را در سطوح زیرساختهای منطقهای اقتصاد، سیاست، فرهنگ و امنیت آسیای مرکزی آغاز کرد. با این حال تداوم این رویکرد یا رکود در آن در دوره ترامپ، به سختی قابل تشخیص است. سه سناریوی نزدیک با ضریب احتمال وقوع نسبتاً نزدیک وجود دارد. در سناریوی نخست با توجه به علاقۀ کمتر ترامپ به روسیه و فعالیتهای ضدروسی و متعاقباً تمرکز بر ابتکارهای آسیای مرکزی، ممکن است محدودسازی سطح روابط در چارچوبهای دوجانبه و مرتبط با آسیای مرکزی محقق شود و روابط صرفاً در سطح محیطهای پیرامونی نظیر افغانستان باقی بماند. با وجود این، سناریوی رقیب اینگونه مطرح میشود که روند فزایندۀ روابط آمریکا و آسیای مرکزی در سالهای اخیر نه صرفاً متأثر از نگاههای دولت بایدن و موضوع روسیه، بلکه در نتیجۀ ارتقاء موقعیت راهبردی آسیای مرکزی در سطح منطقهای و جهانی بوده است و از این حیث ترامپ نیز این روند را بهعنوان یک انتخاب اجتنابناپذیر ادامه خواهد داد. این راهبرد میتواند منجر به تداوم افزایش نفوذ و حضور آمریکا در منطقه شود و حتی ممکن است با توجه به عملگرایی بیشتر ترامپ و قدرت بیشتر در مقایسه با بایدن (به دلیل برخورداری از حمایت کنگره و سنا) تقویت شده و به نتایج محسوستری دست یابد. سومین سناریو نیز بر توسعۀ روابط متمرکز است. سومین سناریو نیز اگرچه ضعیفتر است، اما به طرحهای ترامپ در مقابل چین مرتبط است. در این وضعیت اگر در دولت بایدن، روسیه عامل توسعۀ روابط با آسیای مرکزی بود، در دولت ترامپ چین عامل این روابط خواهد بود. لذا، تمرکز ترامپ بر چین با جهتگیری متفاوت، راهبرد آمریکا در آسیای مرکزی را تقویت میکند که اتفاقا ممکن است با همراهی و یا حداقل رضایت نسبی روسیه نیز مواجه شود.
· از آنجایی که راهبردهای اقتصادی یکی از اولویتهای کلیدی مورد توجه در سیاست خارجی ترامپ است، پروژههای اقتصادی با ابتکار آمریکا در آسیای مرکزی در دورۀ جدید قابلیت بیشتری برای توسعه خواهند یافت. این راهبرد در سطوح مختلف و با مصادیق متعددی قابلیت اجرا دارد. نخست، در این چارچوب، بسط تجارت منابع خاص همچون لیتیوم و کبالت (با توجه به نفوذ الیگارشهایی همچون «ایلان ماسک» در دولت ترامپ) افزایش خواهد یافت، تمرکز ویژۀ آمریکا بر حوزۀ اورانیوم ممکن است بیشتر شود و تمرکز بر پروژۀ انتقال گاز ترانسخزر از ترکمنستان به اروپا نیز مورد توجه قرار بگیرد. دومین راهبرد ترامپ در سطح کلان جهانی که بر آسیای مرکزی نیز تأثیر میگذارد، افزایش تولید و کاهش قیمت جهانی نفت است. به نظر میرسد کاهش شدید قیمت نفت حتی تا ارقامی نزدیک به ۵۰ دلار از برنامههای ترامپ محسوب میشود. این رویکرد از یک طرف باعث نگرانی ویژۀ قزاقستان در خصوص کاهش درآمدها خواهد شد، و از طرف دیگر ممکن است باعث تسهیل صادرات نفت این کشور به دلیل تحریم روسیه شود. سومین و آخرین تصمیم اقتصادی تأثیرگذار ترامپ در آسیای مرکزی در قبال عضویت ازبکستان در سازمان تجارت جهانی ممکن است محقق شود. در حالی که این تصمیم در دولت بایدن سیاسیسازی شد، ترامپ ممکن است به دلیل رویکردهای تجاری، عملگرایانهتر در این خصوص اقدام کند.
· در حوزۀ تحریمها به نظر میرسد ترامپ راهبرد بایدن را ادامه خواهد داد. به دلیل انتفاع زیاد آمریکا از تحریمها علیه روسیه، انتظار میرود این موضوع از طرح ابتکار احتمالی ترامپ برای صلح در اوکراین حذف شده و حتی این تحریمها سختگیرانهتر شده و فشارهای مضاعفی را بر روسیه و بهویژه آسیای مرکزی وارد آورد. روند موازی دیگر تشدید تحریمهای چین در دولت ترامپ است که در کنار حفظ و تقویت تحریمهای آمریکا علیه روسیه و ایران و حتی سختگیری بیشتر علیه طالبان میتواند یک فشار بسیار سنگین ژئواکونومیکی برای آسیای مرکزی با قرار گرفتن در یک حصار تحریمی ایجاد کند. پیشتر میرضیایف نیز تصریح کرده بود که کشورهای آسیای مرکزی گروگان اصلی تحریم شدهاند و این شرایط چالشهایی را بهویژه در حوزۀ لجستیک بوجود آورده است. واکنش آسیای مرکزی به این فشار تحریمی و مواجهۀ آمریکا در قبال این فشار در تعامل با این منطقه میتواند یک دستور کار مهم در دولت ترامپ در خصوص روابط با آسیای مرکزی باشد.
· در دورۀ جدید نیز به نظر میرسد افغانستان بخشی تأثیرگذار و درواقع موثرترین بخش در سیاست خارجی ترامپ در قبال آسیای مرکزی باشد. او سرسختانه علیه خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان اظهارنظر کرده است و به نظر میرسد راهبرد بازگشت به مسائل افغانستان را دوباره در دستور کار قرار دهد. با این حال با توجه به عدم امکان افزایش مداخلات در افغانستان، این احتمال وجود دارد که ترامپ راهبرد سرسختانهتری را در مقایسه با دولت بایدن برای تثبیت یک استقرار نظامی در آسیای مرکزی دنبال کند. این موضوع بهویژه با توجه به چانهزنی احتمالی با روسیه در موضوع اوکراین ممکن است انجام پذیرد و احتمالا تاجیکستان گزینۀ اصلی و مد نظر آمریکا خواهد بود. در صورت عدم موفقیت، افزایش محسوس مشارکتهای امنیتی و دفاعی در روند کنونی مورد انتظار است.
· دولتهای جمهوریخواه آمریکا و به طور ویژه ترامپ در تجربیات پیشین نشان دادهاند که در حوزههای ایدئولوژیک نظیر حقوق بشر، آزادیهای اجتماعی، دموکراسی و مواردی از این دست سختگیری کمتری داشته و اتفاقاً روابط بهتری با دولتهای اقتدارگرا در مقایسه با دولتهای دموکراتیک برقرار کردهاند. از این حیث انتظار میرود دولت ترامپ نیز در این حوزه، حساسیت کمتری در مقایسه با دموکراتها نسبت به آسیای مرکزی داشته باشد که این میتواند به تحکیم دولتهای منطقه و حتی شاید همراهی آمریکا با روندهای انتقال قدرت منجر شود. با این حال در صورت سرسختی ترامپ در برخی روندها، باتوجه به عملگرایی بیشتر و راهبردهای تهاجمیتر وی، میبایست بیثباتیها را در منطقه انتظار داشت. از طرف دیگر راهبردهای احتمالی ترامپ در این حوزه میتواند به دشوارتر شدن وضعیت اپوزیسیون کشورهای آسیای مرکزی منجر شود و بالعکس، روابط با حلقههای الیگارشی خاص بهویژه در قزاقستان گسترش بیشتری یابد. این تعاملات تقویت و تثبیت ساختار کنونی قدرت در منطقه را موجب میشود.
جهتگیریهای کلی سیاست خارجی ترامپ در قبال آسیای مرکزی سطوحی از تداوم و تغییر را در آسیای مرکزی نشان میدهد. وجه بارز و مشخصۀ این راهبرد «عملگرایی» است که میتواند بروندادهای نامناسبی در رویکردهای سلبی ترامپ برای ایران، روسیه و چین در آسیای مرکزی در بر داشته باشد.
تجربۀ دور قبل ریاستجمهوری ترامپ اثبات کرده که تنها راه موازنه با این رویکرد رفتاری عملگرایانه به طریق مشابه است که در چارچوب تنشهای ایران و آمریکا در جنوب غرب آسیا منجر به برخی نتایج شد. در آسیای مرکزی نیز ایران در بازۀ پیشرو ناگزیر از اتخاذ عملگرایی بیشتر خواهد بود و این موضعگیری در صورت اتخاذ تصمیمهای درست، دقیق و برنامهریزی شده میتواند منجر به ارتقاء در روابط دوجانبه شود، و بالعکس، در صورت عدم تحقق شرایط مذکور یک افول تدریجی دیگر را نیز موجب شود.
در عین حال تغییر رویکرد احتمالی آمریکا از تمرکز بر سیاستهای ضدروسی بر سیاستهای ضدچینی و ضدایرانی، میتواند قابلیتهای بالقوۀ آسیای مرکزی را در تهدید منافع استراتژیک ایران نیز افزایش دهد و لازم است از این پس با حساسیت بیشتری نسبت به این تهدیدها، مواجهه صورت گیرد. در نهایت، تداوم فرایند اهرمسازی در آسیای مرکزی و بسط راهبرد هزینهزایی برای اقدامهای ضدایرانی در منطقه، میتواند رویکردی راهبردی برای موفقیت نسبی راهبردهای جمهوری اسلامی ایران در قبال آسیای مرکزی در دورۀ جدید ریاستجمهوری ترامپ باشد.
لینک کوتاه : https://www.iras.ir/?p=11601