جنرال عبدالواحد خرم
از مضمون روانشناسی
باور های خرافاتی خطر بزرگ در تربیت فرزندان
—————————————————
زمانی ایکه والدین را آگاه می سازی از خطراتی که فزندان شان راتهدیدمی کند، دفاعیه و توجیه شان این است که (من همه ی فرزندانم را یکسان دوست دارم) اما
خواهر من! برادر من! این دفاعیه ی خودت به شدت کشنده است و اصل تبعیض درین دفاعیه ات دارد نفس می کشد. تو هرکدام را به اندازه نیازش محبت بده.
کودکانبه اساس هوش ذکاوت متفاوت هستند، هر روز که بزرگتر می شوند، نیازهای بلند وسنگین، آنان را در خود می پیچاند، رسانه های صوتی و تصویری بلای دیگری است که نیازهای آنان را تحریک می کند
و نیازهای جدید را در فرزندانت بیدار می سازد
تو باید بفهمی که نیازهای روحی فرزندانت کدام ها است ؟ آنان از نگاه روان چه خوی و عادت شان چه ها می خواهند که تو آن را درک نکرده ای؟حوصله و تدبیر، اصل عمده در تربیت کودک شما می باشد. نبود حوصله ی والدین در تربیت کودکان شان، به آنان این پیام را می دهد که والدین نسبت به آنان بی توجه هستند.
نبود توجه والدین به کودکان و یا نوجوانان، آنان را بر می انگیزد که بخاطر جلب توجه والدین، هرخرابکاری که به ذهنش شان خطور کند را انجام دهند. به راستی، آدمی همین یک ویژه گی
را شاید به ارث برده است و همیشه می خواهد مورد توجه قرار داشته باشد.
همانگونه که در بالا یادشد، والدین بیشتر مکلف اند تا نیازهای روحی فرزندان شان را شناسایی کنند و این مورد باید دغدغه ی اصلی والدین در امر پرورش کودکان باشد. در ده ها مورد (فرض کنید یک مادر، چهار پسر و چهار دختر دارد،
هرکدام به سن و سالی رسیده اند که نزاکت ها و تفاوت ها را در خانواده برجسته می نگرند) در چنین خانواده ی دیده شده است که پسران در هرسن و سالی که هستند به آن ها از سوی والدین توجه ویژه می شود، بسیار کم سرزنش می شوند و محدودیت
سر راه شان بسیار اندک است و اگر پسران به سن نوجوانی یا جوانی رسیده اند،کم کم می روند به بهانه ی تحصیل و انجام وظیفه، استقلالیت خود را تمرین کنند اما دختران خانواده حس می کنند که در یک بی عدالتی مطلق قرار دارند. از یک سو محدودیت های سنتی و عرفی در جامعه آنان را محدود کرده و مجبورشان می سازد
که انسان دست دوم باشند. جامعه برای آنان محدویت ها را وضع کرده است که باید ضعیف باشند و اگر ضعیف نیستند، باید بپذیرند که جسارت و بلند هوایی آنان را تحمل نخواهدکرد. از طرف دیگر بنابر تفاوت ها و عادت ها (یکی جسور، بیدار و منتقد، دیگری فرمانبردار و متملق و بلی گوی) والدین یکی را دوست دارند
و همیشه در جمع از او تعریف و تمجید می کند، فرزند دیگرشان را که منتقد و حساس است در جمع تحقیر و توهین می کنند و به قول معروف(آبرویش را در نزد همه می ریزند)
فرزندی که بنابر عادات فرمان بردارانه اش مورد شفقت والدین قرار می گیرد، آسیب پذیری های زیادی دارد و نسبت به برادر و خواهر منتقدش بیشتر درد می کشد. چرا که او همیشه بخاطر داشتن خوی و عادت نرم و فرمانبرداری، زخم زبان و خشونت(بیشتر
لفظی) را متحمل می شود، نه تنها درخانه، بلکه در راه مکتب و بازار، اما او همهزخم هایش را شاید از ترس پنهان نگه میدارد و تنها به این دلیل که اگر همه چیز را
به والدین قصه کند، به درد سر خواهد افتاد. وی خاموشی و سکوت را با قبول همهخشونت ها و خطرات، پذیرفته است و تقریبا با خشونت پذیری عادت کرده است
فرزند منتقد که برای والدین، اعضای دیگر خانواده، بستگان، همصنفی ها ودوست های و هم سن خود، خوی و عادت آشکار دارد و از همین ناحیه بیش ترین
آسیب را هرروز به جان می خرد، اما به انتقادهایش ادامه می دهد. اصلاً تفاوتقایل شدن مادران میان فرزندان(یکی را تعریف و دیگری را توهین کردن) اولین
عاملی است که میان فرزندان حسادت ها و رقابت ها را به میان می آورد. رقابت هممی تواند مثبت باشد، اما بدبختانه در چنین خانواده هایی، تربیت مبنی بر ایجاد
تفاوت های ویرانگر، سبب می شود تا رقابت تنگاتنگ منفی میان فرزندان (به ویژهدختران) در خانواده ایجاد گردد
فرض کنید که خواهر دوسال بزرگتر از خواهر دیگر نامزد می شود، نامزدش
متمول است، اشراف است، مد روز لباس می پوشد، مد روز موتر، خانه و زندگیدارد. وقتی نا مزد می شود، همه سعی اش را به کار می بندد تا از یکسو در سیال های
میان قوم و خویش و خانوادگی پُررنگ تر ظاهر شود و از سوی دیگر، سعیمی کند(شروع از روزهای اول نامزدی) نامزدش را عادت می دهد که روی پولبازی کند، اما خواهر دوسال کوچک تر چه می کند؟ رقابت اش چه رنگی دارد؟
این خواهر با خواهر بزرگترش که نامزد هم شده است، یک تفاوت فاحش دارد،تفاوت این است که او همیشه به خاطر خوی انتقادگرش، مورد توهین و تحقیر
تمامی اعضای خانواده قرار گرفته است. از طرفی هم، آموزش های لازم را مبنی براین که معنویت را نسبت به مادیات ترجیح دهد را هرگز از والدین نشنیده است، در
این مورد مطالعه ندارد و گاهی هم شاهد رفتار آنان در این خصوص نبوده استبعد می رود باعقده های که از این ناحیه در او شکل گرفت است، به سوی اولین
پسرانی که او محبت می دهند (ممکن است کسی که در کوچه و بازار این دختر راطعمه قرار می دهند، منتسب به خانواده ی تربیت یافته و عالی نباشند
وممکن اسد در این نظربازی سوء قصدی داشته باشند) کشیده می شود. اگر این دختر، تجربه ومطالعاتی از افتیدن دختران سرزمینش باتلاق بدنامی را نداشته باشد، سرنوشتش به
بدبختی کشیده می شود
به عبارت روشن تر، به سوی مواد مخدر و نشئه آور کشیده می شود. بایست بهویژه مادران به این نکته متوجه شوند که خواسته یا ناخواسته، تفاوت ها را ایجاد
نکنند و به یکی مادر و به دیگری مادراندر نشوند که ریشه ی تمامی انحراف درجوانان، همین مسئله است