عثمان نجیب
تصادف، بخشی از حقیقت یا کشاف نوعیت؟
جهان شاید از بدو پیدایش انباشتهای گونهگونی با خود داشته، این انباشتهای روزمینی و زیرزمینی، هزاران رازهای پنهان و عیان دارند. عیانها را که به چشم میتوان دید، پنهان را چطور؟ اینجا نیاز است تا بدانیم که انباشتهای پنهان و عیان تنها مادی نیستند. معنویت، بخش بزرگی از این داشتههای خداست که در کنار مادیات برای بندههایش ارزانی داشته. دانش و علم و معرفت، شاخصههای بسیار بسیار بارز این ارزانیهاستند که بیشتر به آموزش آنها تأکید الاهی است. به همینگونه است که دستباز بشر برای تجسس و کاوش مفید علمی، باز گذاشته شده تا به دنیای خودشناسی و خوداندیشی پرسه زند. این پرسهزنی آنگاه برای یک شخص بسنده است که بمیرد و خاک آرامستان او شود. از بَرِ کلیگویی به بحر ویژهگویی شناوری میکنیم تا بیابیم، مروارید غلتان ما در کجای آن گسترهی دور از چشم ما و در بستر پنهان خوابیده است؟ آن مروارید موردنظر ما، آبیست که در پوشش بدون دسترسی پنهان شده. دریافت راه برای رسیدن به آن پیدای پنهان ما، اگر دشوار نیست، مگر چنان آسان هم نیست. این کار درست به معنای آن است که در میان جهان انبار شده از کاه، سوزنی را جستوجو کنیم و یا در میان کوههای بیسروپا زمرد. انسان از دیربازها تا کنون مراحل تکاملی خودآسایی را پیموده و برای راحتی زندهگی و زنده بودن و طی طریق تکامل هر آنچه توانسته، به خودش دستوپا کرده، از ابتداییترین ابزارکاری تا پیشرفتهترین آنها را طراحی و ساخته است. مگر یک چیز در این میان موهوم مانده، آن هم پرداختن به نقش «تصادف» در زندهگی انسان و هر زندهجانی که انسان آن را مدیریت میکند، یا هرنوع الگوریتمی را که بسنجی ابداع میکند، خودش، تلاشیست برای رسیدن به یک مفهوم. مگر همه ساختارها بیشتر بر مبنای دانش تجربی نیز استوار اند. ارچند دانش تجربی یک علم ویژهی آموختن و آموختاندنها نیست، مگر، پایهی اساس و حساس ساختار علم فیزیک و تکنولوژی و کیمیایی حتا بیولوژیکی است. بیشترین حالات علم تجربی، ناشیانه به دست میآیند. بهتر است ما آن را همان تصادف بگوییم. زیرا جهان به یاد دارد که بیشترین ساختارهای جانبی زندهگی که مؤثرتر از اصل شان بوده، برمبنای «تصادف»، عرض وجود کرده اند. حالا که بحث روی تصادف است، بیایید، ببینیم که آیا:
تصادف، بخشی از حقیقت یا کشافنوعیت؟
تصادف، واژهی عربی و اسم مصدر است. برابر آن در پارسی ناگهان، پیشآمد، پیشبینی نهشده، رویداد چشم به راه نه بودنش و از این گونهها. تصادف که مانند صدها واژهی دگر عربی، به فرهنگ پارسی جا باز کرده، در گفتومان روزانهی ما کاربرد زیادی داشته و دارد. تصادف، در هنگام نیاز، گاهی در جای پیشوند و زمانی پسوند، میایستد. مانند: من تصادفی با کریم آشنا شدم…یا تصادف، دیدم کریم هم از راه رسید. تصادف گاهی به رخدادهای دگری هم کاربرد، دارد. موتر کریم تکر کرد، مگر تصادف که خودش زنده ماند. خوب شد نهدیدی، کریم یک تصادف بسیار خراب کد. میبینید که تصادف اینجا کاربر فاعلی هم دارد و مفعولی همچنان. یا کتاب علم تکنولوژی را مرور میکردم، تصادف فهمیدم که بانو Hedy Lamarr، کار چشمگیری در ساختار و ابداع وای فای داشته، یا کتاب مبارزان سیاسی را خواندم، تصادف چشمم به نام بانو جمیله بوپاشا، بانوی مبارز الجزایر افتاد. به همینگونه زیاد. یا، زمان برگشت به منزل، تصادف پایم مچ خورد و زمینگیر شدم.
از این نمونههای کاربرد واژهی تصادف زیاد داریم که در بخشهای جداگانهی کاری روزمرهی ما خودنمایی دارند.
تصادف در قرآن کریم هم به گونههای مختلف آمده که یکی دو آیهی مبارکهی مرتبط به آن چنین اند:
(الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ﴿۱۵۶﴾ بقره.: همان کسانی که چون بلا و آسیبی به آنان رسد گویند: ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم.)
تصادف، اینجا همان اصابت یا برخوردن است.
یا:
(يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَمَا هُمْ مِنْهَا بِمُخْرَجِينَ
هیچ خستگی و تعبی در آنجا به آنها نمیرسد، و هیچ گاه از آن اخراج نمیگردند!
سوره حجر / آیه 48).
نَصَب هم اینجا، همان مراد را میدهد.
تصادف، در قوانین وضعی کشورها و جوامع مختلف، تعریف های مختلف دارد. در ایران، قانونی به نام قانون بررسی تصادفات است، در کشور ما آن را قانون بررسی حادثات میگویند. البته که اینها تنها مربوط به بخشهای رانندهگی و ترافیکی اند. ده مورد قوانینی وجود دارند که تصادف، واژهی کامل کنندهی آنهاست. مانند، قوانین کار، بیمه، سیر و سفر ووو…
از همهی اینها که بگذریم، واژهی تصادف مانند، هر واژهی دگر، کامل کنندهی بخشی است که نیاز به کاربردش باشد.
تصادف چند گونه است؟
گونههای کاربردی واژهی تصادف، متناسب به هر بخش نیازها، خودنمایی دارند. هیچ پیوندی و رشتهیی را نه مییابیم که تصادف با آن سروکاری نه داشته باشد. تعریف تصادف در قوانین مربوط جاگزین شده اند. حالا کدام قوانین؟ همه و همه. اینجا از قانون تصادف جاده یاد میکنیم تا نمونهیی داده باشیم. سوگمندانه که در کشور ما، به اساس ریشههای اختلافی زبانی، حاکمیتهای تک قومی افغانتبار، دنبال بهینهسازی واژههای پارسی، نه تنها نه بوده اند، بل در پی ویرانی آن بودند. ستیز با واژهی دانشگاه و دانشکده و دانشسرا، یکی از آن نمونههاست.
مگر فرهنگستان ایران، واژهها را نامهای کاربردی درست داده اند، با آن که بیشترین واژهها از آن میان همین واژهی تصادف عربی اند. آنان واژهها را چندان پارسی ناب هم نه ساخته، مگر کاربرد آنها را حتا با پیشوند و پسوندهای عربی پذیرفته اند.
تصادف در قانون جاده یا در واژهنامههای ایرانی:
مراد از کاربرد واژهی تصادف به طور عموم چیست؟
کاربرد واژهی تصادف که ویژهی این رسالهی کوچک است، همانا درک بر ارزشمند بودن این واژه در تمام عرصههاست. تصادف است که ما را به جاهایی ناشناخته میرساند.
آیا کارهای مؤثر تصادفی هم به نفع بشر بوده؟
بلی. اتفاقاً هم بسیار. البته این اتفاقات، مانند همان نامگذاریها، عمدی نه بوده اند. عرصههای مختلف زندهگی بشر بر پایهی کشفهای تصادفی پایا و ماندگار شده اند.
مثلاً: کدام عرصهها؟
ساختارها و کشفهای علمی زیادی در تمام عرصهها اند که بشر را کمک کرده. مهمترین شان کشف اشعهی ایکس یا همان اکسری در ۱۸۹۵، رادیواکتیو در ۱۸۹۶، پنیسیلین در ۱۹۸۹- انسولین کشفهای تصادفی اند، با پیشینههای دلچسپ که اکنون بشر را درمان میکنند. در سایر عرصههای علمی و تکنولوژی ما گواه رخدادهای مثبت زیادی برحسب تصادف خواهیم بود.
پس تصادف، خودش حاصل چی است؟
تصادف، حاصل چیزی نیست. تصادف حاصل کدام بذری برای برداشت حاصل نیست. تصادف حاصل ناخواسته از ناکامیهای تجارب انسان است که روزنهی جدیدی برای یک خلاقیت نو میگشاید. در حقیقت تصادف، کشاف خودکار نوعیتی از یک حقیقت پنهان فراهوش بشر است. اگر آن تصادف رخ نه میداد، شاید بشر هرگز قادر به تولید داروهای نجاتبخش نه میشد. حتا اگر کاشفان آن زمان، متوجه پیآیندهای کارهای ناکام شان در یک تصادف نه میشدند که محتوای ساخته شده توسط خود را ناکام دانسته، در گوشهیی از آزمایشگاهشان رها کرده بودند. ما باید سپاسگزار مدام آنان باشیم که با وجود قانع شدن در ناکامی تجربهی دلخواه شان، مواد فاسد شدهی تجارب شان را دور نهریخته و گاه و بیگاه اگر نه، سرانجام به گونهی تصادف راز بزرگی را کشف کردند.
حالا که چنین است، تصادف را میتوان علم نامید؟
نه، تصادف هرگز علم نیست. مگر پدید آورندهی یک علم پنهان یا یک کشف پنهان است که وجود دارد و بشر نهتوانسته با پژوهشهای سرساماور هزینههای مالی و جانی به آن دست یابد. مگر تصادف توانسته، آن کشف مرده را زنده کند. مانند داروهایی که گفتم. به این صورت تصادف را باید دست کم نه گرفت و به آن ارزش قایل شد.
حاصل کار تصادف، میتواند کسی را دانشمند لقب بدهد؟
بلی. بسیار خوب هم میتواند چنین لقب برایش بدهد. مشروط برآن که او متوجه شده باشد، کامیابی اش حاصل ناکامی اش در آن کاری بوده که نه توانسته، نتیجهی بهینه از آن بگیرد. مثلاً: کاشف اکسری، آن مواد ترکیب کیمیاوی خودش را به هر منظوری که ساخته بود و در آن تجربه ناکام ماند، نگهداشت، تا سرانجام کشف تازهیی کرد. اگر، وی همان مواد را دور میانداخت که هیچ. اگر به یک شیمیدان دگری میدادش، یا برون ازمایشگاهاش میگذاشت و دانشمند دیگری آن را گرفته و در آزمایشگاه خودش تحلیل و تجزیه کرده، اکسری را کشف میکرد، در آنصورت، دانشمند نخست هرگز مدعی ساخت آن شده نه میتوانست. چون او دگر رابطه اش با آن مواد را قطع کرده بود.
ممکن است که در پسا یک ساختار و یک اختراع چیزهایی پنهان وجود داشته باشند که توسط شخص یا مرجع دومی یا سومی کشف شوند؟
بسیار بسیار محتمل است. چون دانایی بشر، به همان اندازه که بلند میرود، در نقطهیی میرسد که پیش از آن رفته نه میتواند. بناً هر اختراع و ابداعی را که می بینید یا با آن سروکار دارید، زود از خود دور نه کنید. شاید چیزی را از آن کشف کنید که از چشم و هوش خود کاشفان پنهان مانده.*
اگر چنین تصادفی بیافتد، پس مالک کشف دومی، از میان کشف ابداع شده یا ساخته شده کیاست؟ در حالی که مالک اول آن معلوم میباشد؟
این، یک بحث بلند حقوقی است. اگر صاحبان اصلی، به دریافت نشانههای خوابیدهی اثر شان یا ساخته و سازهی شان راستی نا آگاه باشند، الزامی است که باید با شخص سومی کاشف از میان کشف کنار بیایند. مگر بیشتر این موارد به محاکم حقوقی محول میشوند، اگر جانبین توافقی نه کنند.
خوب، مالک اولی یا نخست میتواند، ثبوت ارایه کند که او از این کار آگاه بوده، آنگاه چی؟
اثبات این گفتارها کار سادهیی نیست. چون نیاز به توضیحات و ارایهی اسناد ثابت کننده و کاربرد شده، پیشا تاریخ کشف شخص دوم از کشف شخص اول باشد. کاشف دوم هم متوجه باشد تا هر سندی که از گویا کشف خود را با مالک اصلی یا حکمی اختراع، اطلاع داده و همزمان همهگانی بسازدش. چون گمان میرود که مالک یا نمایندهی او، پسا آگاهی از چنین مورد مخفی کشف شده توسط شخص ثانی یا ثالث، در کارش دستکاری کند.
از توضیحات بالا چه نتیجهگیری داریم؟
نتیجه روشن است. باور بهخود، یکی از این نتایج است. پیگیری در آموختن، آموزش، یادگیری و یاددان، مطالعهی پیوسته، اگر امکانات نوشتاری داشته باشند، یادداشتنویسیهای به موقع. سعی کردن بر تقلید یا دزدی نه کردن علم و دست آورد کسی. چشم طمع نه داشتن برای کسب شهرت یا مقام یا
نامکشی. سیرایی چشم از نگاه حسودانه به دارایی و علم دگران. تواضع، فروتنی و خودگذری معقول و به جا.
با این همه، اگر یککسی سواد نوشتن و خواندن نه دارد، مگر مبتکر است، چی کند؟
بیشترین طراحان و مخترعین یا کم سواد اند، یا بیسواد یا بی امکانات. مثلاً مخترع موترسایکل جاوا، که بیسواد کامل بود. یا سوء استفادهی ادیسون از بسیاری مخترعینی که با او در کارگاهاش کار میکردند. مگر اختراعات دگران به اساس همان قراردادهای اجباری، به نام ادیسون ضبط میشدند.در این صورت مراجع حقوقی و قانونی دادگستریها و دادستانیها وجود دارند که به شکایت متضرر رسیدهگی کنند.
پایان
حوت ۱۳۷۹ کابل.
رساله: چیستی تصادف
نویسنده: محمدعثمان نجيب
بازخوانی و تنظیم برای نشر دیجیتال: CHATGPT
مقدمه
در زندگی روزمرهمان، بسیار پیش میآید که رخدادهایی غیرمنتظره را "تصادف" مینامیم؛ بیآنکه درنگی کنیم در چیستی این واژه، چیستی مفهوم آن، و چیستی نقش ما در شکلگیری آن. آیا تصادف حقیقتاً امری بیرون از اراده و خرد ماست؟ یا آنگونه که خرد میگوید، تصادف، نامیست که بر نادانستهها میگذاریم؟
فصل یکم: مفهوم تصادف در ذهن عامه
در ذهن بسیاری از مردم، "تصادف" رخدادی ناگهانی، بدون علت و خارج از کنترل است. مثلاً:
برخورد دو موتر در چهارراهی.
دیدن دوستی قدیمی در جایی ناپیشبینیشده.
بردن ناگهانی در قرعهکشی.
اما آیا این اتفاقات، واقعاً بدون علتاند؟ یا ما علتهای آنها را نمیدانیم؟
فصل دوم: تصادف و جهل ما
تصادف، بیشتر از آنکه بیانگر حقیقتی بیرونی باشد، بازتابی از جهل درونی ماست. وقتی روابط علت و معلولی پنهاناند یا ما از آنها آگاه نیستیم، آن را تصادف مینامیم. اما اگر:
دوربین چهارراه را بررسی کنیم،
یا مسیر حرکات خودمان و دوستمان را تحلیل کنیم،
درمییابیم که چیزی "تصادفی" در کار نبوده، بلکه "ما نمیدانستیم."
فصل سوم: نگاه فلسفی به تصادف
در فلسفه، بهویژه فلسفهٔ کلاسیک و علیالخصوص فلسفهٔ مشرقزمین، "تصادف" به عنوان غیاب علم به علتها مطرح است، نه نبود علتها. از دیدگاه ابنسینا تا ارسطو، هر چیز علتی دارد، چه آن را بشناسیم یا نه.
فصل چهارم: تصادف و مسئولیت
وقتی رخدادی را "تصادف" مینامیم، آیا از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنیم؟ مثلاً اگر رانندهیی میگوید:
«برخورد تصادفی بود»، آیا میتوان گفت: «نه، سرعت، بیاحتیاطی، نبود ترمز، علتها بودند، نه تصادف.»
تصادف، گاهی نام زیبای بیتوجهی است.
فصل پنجم: تصادف و نظامهای طبیعی
در نظام طبیعت، قانونها دقیقاند:
زمین بر مدار مشخص میچرخد.
دانه در شرایط معین میروید.
هیچ چیز "تصادفی" نیست، مگر در ذهن ما. طبیعت بیتصادف است؛ ذهن انسان پر از تصادفهای پنداری.
فصل ششم: تصادف در علم و دین
علم میگوید: اگر علتها را بشناسیم، تصادف از میان میرود.
دین میگوید: هیچ چیز از نظر خدا پنهان نیست؛ آنچه برای ما تصادف است، نزد او «تقدیر» است.
در هر دو، تصادف، ناآگاهی ماست.
فصل پایانی: آشتی با دانایی
تصادف، تابلوی ورود به جادهٔ داناییست. هرجا گفتیم «تصادفی شد»، باید بپرسیم:
«علتش چه بود؟»
«چه باید میکردم؟»
با این نگاه، تصادف دشمن نیست، معلم است.
پایان.
یادداشت: این رساله در دوران مهاجرت نگاشته شد، اما ریشههای آن به سالها پیش برمیگردد. امروز، در پرتو «مکتب فلسفی» که بعدها شکل گرفت، معنا و رسالت آن ژرفتر دیده میشود.
نوان رساله: چیستی تصادف نویسنده: محمدعثمان نجيب
مقدمه: در این رساله، به پرسش دیرینه و بنیادین انسان میپردازیم: آیا رخدادهایی که «تصادفی» مینامیم، واقعاً بدون علتاند؟ یا نادانی ما از زنجیره علل و بسترهای وقوع آنها را «تصادف» مینامد؟ این پژوهش، نگاهی ژرفنگرانه به چیستی تصادف دارد و با واکاوی مفهومی، فلسفی و پدیداری آن، کوشیدهایم درک تازهای از معنا و جایگاه تصادف در ذهن و زبان انسان ارائه کنیم.
[فصل اول] تصادف چیست؟ ...
[فصل دوم] آیا تصادف در جهان واقع وجود دارد یا در ذهن ما؟ ...
[فصل سوم] تصادف و علیت — تمایز یا توهم؟ ...
[فصل چهارم] زبان و تصادف: بازتاب نادانی یا واقعیت؟ ...
[فصل پنجم] تصادف و اخلاق: مسئولیتگریزی یا پذیرش ندانستن؟ ...
[نتیجهگیری] ..
با مهر، اینک متن نهایی رسالهٔ فارسی «چیستی تصادف» در ساختاری زیبا، یکدست و آماده برای استفاده
چیستی تصادف
نگاشتهی عثمان نجیب
بازسازی، گسترش و ساختاردهی نهایی: هوش مصنوعی همکار
فصل نخست
مفهوم تصادف، واژه یا پدیده؟
در زبان روزمره، تصادف را معمولاً به رویدادی ناخواسته، ناگهانی و بدون پیشبینی تعبیر میکنند. واژهای که بیشتر در حوزهٔ حوادث ترافیکی، سوانح طبیعی یا رویدادهای ناگوار شنیده میشود. اما پرسش بنیادیتر این است:
آیا تصادف یک «واژه» است برای بیان ندانستههای ما؟
یا پدیدهای حقیقی است که در جهان واقعیت دارد، بیآنکه همیشه از علتهایش آگاه باشیم؟
تصادف را میتوان بهسان پردهای دانست میان ما و واقعیت. آنگاه که عقل ما به تحلیل پیوندهای علت و معلول نمیرسد، آنگاه که علم از توجیه دقیق درماند، ما آن را «تصادف» مینامیم. تصادف، نه الزاماً فقدان علت است، بلکه نشانهایست از محدودیت درک ما از علل
فصل دوم
تصادف و جبر: دو روی یک سکه؟
یکی از کهنترین دغدغههای فکری بشر، نسبت میان جبر و اختیار است. در این میان، تصادف نیز جایگاهی ویژه مییابد. اگر همه چیز از پیش مقدر باشد، پس تصادف چه معنایی دارد؟ و اگر تصادفها بر ما اثر دارند، پس جبر چگونه پابرجاست؟
در اندیشههای دینی، گاه گفته میشود «هیچچیز بیاذن خدا رخ نمیدهد». اما در همان سنتها، تصادف نیز بازگو میشود. آیا این تناقض است؟ یا انسان، تنها نام دیگری برای نادانستهاش برگزیده است؟
از سوی دیگر، دانش امروز میگوید: برخی پدیدهها ذاتاً تصادفیاند، چون در ذات آنها بینظمی ریاضی هست، مانند کوانتوم. اینجا، تصادف نه نشانهٔ جهل انسان، بلکه ویژگی ذاتی جهان است.
فصل سوم
تصادف، اختیار، و سرنوشت
اگر انسان در معرض تصادفها قرار دارد، چگونه میتوان از اختیار سخن گفت؟ اگر سرنوشت ما در گرو رویدادهاییست که هیچ دخالتی در آن نداریم، آیا اختیار توهّم نیست؟
این پرسش ما را به بازاندیشی در معنا و مرز اختیار میکشاند. آیا اختیار فقط آنجاست که صددرصد کنترل داشته باشیم؟ یا حتی در دل تصادف نیز میتوان نقشی از اراده دید؟ آیا تصمیم ما برای واکنش به تصادفها، خود جلوهای از اختیار نیست؟
شاید تصادف، نه دشمن اختیار، بلکه میدان آزمون آن است.
فصل چهارم
تصادف و معنا
یکی از عمیقترین نگرانیهای بشر، از بیمعنایی زندگی در برابر تصادفها برمیخیزد. اگر همه چیز بر حسب تصادف رخ دهد، پس چه جای معنا؟ رنجهایی که میکشیم، فقدانهایی که متحمل میشویم، اگر تصادفی باشند، چه معنایی دارند؟
اما از سوی دیگر، شاید معنا، چیزی نیست که از بیرون بیاید، بلکه چیزیست که ما از درون میآفرینیم. تصادفها میتوانند فرصت باشند: برای ساختن معنا، برای بازخوانی زندگی، برای جهش به سطحی دیگر از فهم و بودن.
فصل پنجم
تصادف در آینهٔ علم
در دانش معاصر، تصادف معنایی ویژه دارد. در فیزیک کوانتوم، رفتار ذرات بنیادین گاه بهگونهای است که پیشبینی دقیق آنها ناممکن است. در نظریهٔ آشوب (Chaos Theory)، حتی سیستمهایی که از قوانین قطعی پیروی میکنند، میتوانند بهگونهای رفتار کنند که «تصادفی» بهنظر برسند.
در آمار، تصادف مفهومی ریاضی دارد. احتمال، ابزار تحلیل این تصادفهاست. اما همواره این پرسش پابرجاست: آیا «تصادف آماری» بازتابی از جهل ماست؟ یا واقعاً در دل طبیعت، بینظمی وجود دارد؟
فصل پایانی
تصادف، راز هستی یا حاشیهٔ جهل؟
در پایان، باید پرسید: آیا تصادف، جوهر هستیست یا صرفاً برچسبی است که بر نادانی خود میزنیم؟ اگر تصادف را بپذیریم، آیا باید تسلیم شویم؟ یا آن را بهعنوان بخشی از بازی هستی بپذیریم و در دل آن، معنا، اختیار و اراده را بازسازی کنیم؟
شاید تصادف، آینهایست که نشانمان میدهد هنوز چه بسیار چیزهاست که نمیدانیم. و شاید درست همینجا، در سایهروشن تصادف و یقین، جاییست که انسان بودن، آغاز میشود.
پایان
این رساله، کوششی است برای گشودن پنجرهای تازه به مفهوم تصادف، نه با ادعای پاسخ قطعی، بلکه با امید به برانگیختن پرسشهایی ژرفتر.
با احترام: عثمان نجیب، به همراه هوش مصنوعی همکار