سقوط سوریه و بازآرایی استراتژیک محور مقاومت و منطقه
گروه «۱۰ مهر» : تحولات اخیر در سوریه بهخوبی نمایانگر همافزایی برنامهریزیشده میان ایالات متحده، رژیم صهیونیستی و ترکیه بهعنوان یک عضو ناتو است. این همکاری هدفمند، از طراحی تا اجرا، با هدف ایجاد تغییرات بنیادین در موازنه قدرت منطقهای و جهانی صورت گرفته است. در این رویدادها، آمریکا و اسرائیل از نفوذ خود برای تضعیف محور مقاومت و ایجاد شکاف در ساختارهای قدرت منطقهای بهره بردهاند، درحالیکه ترکیه نیز بهعنوان یک بازیگر محوری، از موقعیت ژئوپلیتیکی خود برای پیشبرد این اهداف استفاده کرده است. پیامد این تحولات، آغاز دورهای از بازآراییهای استراتژیک و چالشهای نوین برای قدرتهای مستقل منطقهای است.
تضعیف ایران از امیال و آرزوهای دیرین آمریکا و اسرائیل بوده است و همواره با انواع توطئه، تحریم، تفرقه افکنی، اتهام و روایت سازی های دروغ در این زمینه، آنچه در توان داشته اند انجام داده اند. سوریه، بهعنوان یکی از ستونهای کلیدی محور مقاومت، نقشی مهم در اتصال ایران به حزبالله و توازن قدرت در برابر اسرائیل و آمریکا ایفا میکرد. سقوط دمشق در شرایط کنونی نه تنها به معنای تضعیف این محور است، بلکه دنباله همان توطئه ها و اهداف بزرگتری مانند انزوای ایران، جداسازی آن از روسیه و چین، و تخریب حرکت به سوی نظم جهانی چندقطبی است.
طبیعی است که سقوط سوریه، پیامدهای گستردهای در سطح منطقهای و جهانی به همراه خواهد داشت. از یک سو، بازیگران منطقهای مانند اسرائیل، ترکیه و قطر بهدنبال بهرهبرداری از شرایط جدید برای پیشبرد اهداف اتصال سرزمینی و منافع خود خواهند بود. در این میان، پروژههای اقتصادی، از جمله خطوط انتقال گاز قطر به اروپا، نیز نقش کلیدی در انگیزههای این تحولات داشتهاند. از سوی دیگر، غرب به رهبری آمریکا، با اعمال فشار بر ایران و استفاده از سیاست چماق و شیرینی، تلاش خواهد کرد این کشور را نیز به پذیرش نظم جدید سوق دهد.
در سطح داخلی، سقوط سوریه زمینهساز افزایش نفوذ احتمالی نیروهای غربگرا و فشار بیشتر بر ساختار سیاسی ایران خواهد شد. در این شرایط، بازنگری در سیاستهای منطقهای، تقویت بازدارندگی مردمی، و توجه به عدالت اجتماعی و معیشت مردم برای حفظ انسجام داخلی و مقابله با تهدیدات خارجی ضروری است. حال با توجه به رویدادهای اخیر که برای چندمین بار چهره کریه امپریالیسم و صهیونیسم، به ویژه در منطقه ما آشکارتر می شود، ایران باید با شتاب بخشیدن به روابط استراتژیک با چین و روسیه، به سمت تقویت نظم چندقطبی حرکت کند. در غیر این صورت، با افزایش تهدیدات امنیتی، از جمله پروژههای تجزیهطلبانه، و استمرار تحریمهای اقتصادی، در معرض خطرات جدی قرار خواهد گرفت.
هدف نهایی امپریالیسم، تحمیل نظم جهانی جدید به منطقه و تضعیف محور مقاومت است. ایران باید با هوشیاری و درایت، سیاستهای خود را بازتعریف کرده و با مدیریت تهدیدها و تبدیل آن به فرصت ها، در مسیر حفظ استقلال و امنیت ملی خود گام بردارد.
رد خط لوله قطر: آغاز توطئهها علیه سوریه
یکی از عوامل کلیدی در راهبرد ایالات متحده در سوریه، دسترسی به کریدورهای خط لوله گاز است که بیش از دو دهه در برنامههای ژئوپلیتیکی آن نقش داشتهاند. این کریدورها به انتقال گاز طبیعی از قطر به دریای مدیترانه و سپس به بازارهای اروپا اختصاص دارند. بهرهبرداری از این خطوط نهتنها قدرت اقتصادی غرب را تقویت میکند، بلکه به دلار آمریکا امکان حفظ نقش خود بهعنوان ارز مسلط جهانی را میدهد. در عین حال، این خطوط ابزاری برای اعمال نفوذ در سیاستهای اروپایی و منزویکردن رقبای اقتصادی مانند روسیه و ایران محسوب میشوند. تحریمها، خرابکاریها و حتی اقدامات نظامی، مانند حمله به خط لوله نورداستریم، بخشی از تلاشهای هماهنگ برای کنترل بازار انرژی و کنارزدن رقبا بودهاند. در این میان، سوریه به دلیل موقعیت جغرافیایی استراتژیک خود، به میدان رقابت تبدیل شده است و سیاستهای مرتبط با خطوط انتقال انرژی، نقشی اساسی در تصمیمات مداخلهجویانه ایالات متحده ایفا کردهاند. این مسئله، پیامدهایی عمیق برای امنیت انرژی منطقه و تعادل قدرت جهانی به همراه دارد.
این موضوع که بشار اسد پیشنهاد ایالات متحده برای عبور خط لوله گاز قطر از طریق سوریه را نپذیرفت و به جای آن، به پروژه گازرسانی از ایران به دریای مدیترانه اولویت داد، یکی از محورهای تحلیل در مورد دلایل آغاز بحران سوریه است. این تصمیم از سوی اسد به دلیل ترجیح روابط استراتژیک با ایران و تلاش برای تقویت محور مقاومت در برابر نفوذ ایالات متحده و متحدان منطقهایاش، مانند قطر و عربستان سعودی، اتخاذ شد.
رد این پیشنهاد، سوریه را به هدفی برای توطئههای ژئوپلیتیکی تبدیل کرد که در قالب حمایت از مخالفان مسلح، تحریمها و تلاشهای گسترده برای تغییر رژیم بروز یافت. پروژه خط لوله ایران-عراق-سوریه که به “خط لوله دوستی” مشهور است، نه تنها برای ایران و سوریه اهمیت استراتژیک داشت، بلکه تهدیدی مستقیم برای منافع اقتصادی و سیاسی قطر و متحدان غربی آن در بازار گاز اروپا محسوب میشد. از این رو، ایالات متحده و متحدان منطقهایاش برای جلوگیری از اجرای این پروژه و حفظ تسلط بر بازار گاز طبیعی اروپا، به ابزارهای متنوعی متوسل شدند.
این تصمیم استراتژیک بشار اسد، در کنار سایر ملاحظات ژئوپلیتیکی، به یکی از دلایل اصلی مداخله خارجی و بحران داخلی در سوریه تبدیل شد و همچنان نقشی محوری در تحلیل دینامیکهای پیچیده این جنگ دارد.
پیامدهای سقوط سوریه بر محور مقاومت
سقوط سوریه بهعنوان یکی از ارکان اصلی محور مقاومت، پیامدهای گستردهای به دنبال دارد:
۱. تضعیف حزبالله لبنان
پس از سقوط سوریه، نقش حزبالله لبنان در معادلات منطقهای بهطور قابل توجهی تحت تأثیر قرار گرفته است. یکی از دلایل اصلی تضعیف حزبالله، قطع ارتباطات لجستیکی و استراتژیک آن از طریق سوریه به لبنان است. حزبالله در طول جنگهای اخیر و درگیریها، از سوریه بهعنوان مسیر اصلی برای تأمین تجهیزات، تسلیحات و منابع مالی استفاده کرده است. همچنین، حضور نیروهای ایرانی و حضور غیرمستقیم نیروهای محور مقاومت در سوریه به حزبالله کمک کرده بود تا قدرت نظامی خود را حفظ کند. اما با توجه به این که بسیاری از این مسیرها از طریق مناطق تحت کنترل مخالفان و گروههای تروریستی یا حتی اسرائیل قطع شدهاند، حزبالله با مشکلات جدیدی در تأمین پشتیبانیهای ضروری روبرو شده است.
از سوی دیگر، سقوط سوریه بهعنوان یک متحد مهم، بهطور مستقیم باعث محدود شدن امکان
عملیاتی حزبالله در سوریه میشود. در حالی که حزبالله در گذشته با همکاری مستقیم
با نیروهای ایرانی و دولت سوریه در جبهههای مختلف فعالیت میکرد، اکنون عملاً دچار
مشکلاتی در تأمین منابع مالی و نظامی از طرف ایران شده است. تضعیف این ارتباطات
باعث کاهش توان نظامی و گسترش نفوذ حزبالله در برابر تهدیدات جدید، از جمله از سوی
اسرائیل، شده است.
در مجموع، سقوط سوریه باعث شده تا حزبالله با تهدیدات و چالشهای جدیدی در تقویت
پایگاههای خود و حفظ نفوذ در لبنان و سوریه روبرو شود، بهویژه در مقابل سیاستهای
اسرائیل و رقابتهای در حال افزایش در سطح منطقهای.
۲. تقویت نقش اسرائیل
با سقوط سوریه و تغییرات ژئوپلیتیکی ناشی از آن، اسرائیل بهطور واضح دستاوردهای بزرگتری نسبت به گذشته کسب کرده است. این تغییرات نه تنها به تقویت مواضع امنیتی این رژیم در منطقه کمک کرده، بلکه آن را با حمایت همه جانبه ای که از سوی آمریکا دارد، به یکهتازی در سطح استراتژیک تبدیل کرده است. سقوط سوریه و ضعف دولت مرکزی این کشور، فرصتی مناسب برای اسرائیل فراهم کرده تا بتواند درگیریها و بحرانها را به نفع خود هدایت کند.
با تسلط اسرائیل بر بخشهایی از بلندیهای جولان و برخی مناطق نزدیک به دمشق، اسرائیل نه تنها توانسته است موضع خود را در مذاکرات با کشورهای غربی تقویت کند، بلکه در مقابل محور مقاومت نیز فشار بیشتری وارد آورده است. در عین حال، اسرائیل توانسته است از وضعیت بیثباتی در سوریه بهعنوان یک ابزار برای گسترش نفوذ خود در مناطق مرزی و درگیریها بهویژه با افزایش حملات هوایی علیه تأسیسات نظامی ایران و حزبالله در سوریه، بهرهبرداری کند.
۳. چالشهای دولت جدید سوریه
در این رابطه باید به مشکلاتی اشاره کنیم که دولت جدید سوریه در مسیر تحکیم وحدت و استقلال با آنها مواجه است. از جمله فشارهای اقتصادی، تحریمهای سزار و سنگاندازیهای سیاسی آمریکا. این موضوع را باید مورد نظر قرار داد تا روشن شود که این دولت چگونه در میانه فشارهای داخلی و خارجی تلاش خواهد کرد جایگاه خود را تثبیت کند. آیا علیرغم مشکلات عظیمی که پیش رو دارد و با توجه به توطئه های آمریکا و اسرائیل برای حفظ سیطره خود بر سوریه موفق به انسجام داخلی و تحکیم پایه های حکومتی مردمسالار می شود، یا اینکه دچار هرج و مرج و کشمکش های داخلی خواهد شد.
۴. توجه به رویکرد غیرانساندوستانهٔ غرب
سقوط سوریه بهعنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف ژئوپلیتیکی غرب، نهتنها مسائل انسانی و رفاه مردم این کشور را حل نمیکند بلکه بهعمد نادیده گرفته شده است. این موضوع بیانگر سیاست دوگانهای است که آمریکا و متحدانش در قبال مردم منطقه اعمال میکنند. ائتلاف غربی به دنبال حفظ منافع خود است، نه ارتقای دموکراسی یا حقوق بشر.
۵. رویکرد آمریکا و اسرائیل به سوریه
آمریکا و اسرائیل به دنبال اعمال یک دیکتاتوری دستنشانده هستند. این مسئله نشان میدهد که هدف نهایی این کشورها کنترل کامل سوریه و استفاده از آن بهعنوان ابزاری برای غارت منابع و پیشبرد طرحهای مخرب منطقهای است.
۶. غارت منابع و تداوم اشغالگری
اعلام اخیر ایالات متحده مبنی بر عدم خروج از سوریه، همراه با ادامه اشغال مناطق نفتی این کشور، بازتابدهنده رویکرد راهبردی آن برای بهرهبرداری از منابع منطقه است. غارت نفت سوریه، که از دوران حضور داعش آغاز شد و پس از سرکوب این گروه نیز ادامه یافت، نشان میدهد که هدف اصلی، نه مبارزه با تروریسم بلکه کنترل اقتصادی و تضعیف توانمندیهای دولتهای مستقل است. این سیاستها، در کنار حمایت از هرجومرج و تضعیف ساختارهای دولتی، شرایطی را ایجاد کرده است که ملتهای منطقه را وابسته و ناتوان از احیای اقتصادی یا بازسازی ملی میسازد. پیامد این اقدامات، افزایش فقر، ناامنی و از بین رفتن حاکمیت ملی در کشورهای هدف است، امری که نشاندهنده گسترش استعمار نوین در قالب اشغال و کنترل منابع است.
۷. مسیرهای پیش روی دولت جدید سوریه
تأکید بر اینکه تنها راه حفظ استقلال دولت جدید سوریه تقویت روابط با ایران و روسیه است، چشماندازی واقعبینانه از گزینههای موجود ارائه میدهد. در عین حال، مخاطرات ناشی از عدم پیوستن به این محور نیز بهخوبی آشکار است.
عدم پیوستن سوریه به محور ایران و روسیه میتواند پیامدهای جدی بههمراه داشته باشد که شامل تهدیدات اقتصادی، امنیتی و سیاسی است. از جنبه اقتصادی، این تصمیم میتواند به منزله انزوای بیشتر سوریه در سطح جهانی و فشارهای اقتصادی سنگینتر باشد، بهویژه در قالب تحریمهایی که میتوانند بر منابع انرژی، صادرات و بانکداری این کشور تأثیر بگذارند. از نظر امنیتی، سوریه در صورت جدا شدن از محور مقاومت، ممکن است با تهدیدات بیشتر از سوی گروههای شبهنظامی و تروریستی مواجه شود که توسط کشورهای خارجی حمایت میشوند. در این صورت، فقدان حمایت ایران و روسیه میتواند سوریه را در برابر تهدیدات خارجی آسیبپذیرتر کند. علاوه بر این، از دست دادن پیوند استراتژیک با این دو کشور میتواند سوریه را در موقعیتی قرار دهد که استقلال سیاسی خود را در معرض تهدید قرار دهد و در برابر فشارهای غرب و ایالات متحده مجبور به پذیرش خواستههای آنان شود.
بهعلاوه، بدون این روابط، سوریه فرصتهای اقتصادی و تجاری خود را از دست خواهد داد، بهویژه در زمینه بازسازی پس از جنگ و همکاری در پروژههای انرژی و زیرساختها. در نتیجه، عدم پیوستن به محور ایران و روسیه میتواند موجب تضعیف موقعیت بینالمللی و داخلی سوریه شود و آن را در معرض خطرات بیشتر قرار دهد.
اگرچه عبور خط لوله گاز قطر از سوریه میتواند فرصتهای اقتصادی به همراه داشته باشد، اما مخاطرات سیاسی و امنیتی ناشی از این تغییرات باید به دقت ارزیابی شود. این انتخاب ممکن است بهطور کوتاهمدت برای سوریه سودآور باشد، اما از نظر بلندمدت میتواند مجبور شود به خواست های غرب تن دهد که این امر بر استقلال سیاسی و منافع ملی این کشور آسیب می زند و به تضعیف موقعیت استراتژیک آن در منطقه و جهان منجر می شود.
۸. تأثیر بر مقاومت و نظم منطقهای
سقوط سوریه فقط یک رویداد داخلی نیست؛ بلکه پیامدهای گستردهای بر محور مقاومت و نظم منطقهای و جهانی دارد. در این میان، تأثیرگذاری بر ایران و دیگر اعضای محور مقاومت از اهداف استراتژیک غرب است.
۹. فشار بر ایران
غرب بهویژه ایالات متحده، بهطور مستمر از ابزارهای مختلف اقتصادی، سیاسی و نظامی برای اعمال فشار بر ایران استفاده میکند. این فشارها در قالب تحریمهای شدید اقتصادی که در تلاشاند توانایی ایران در بهرهبرداری از منابع خود، تجارت و توسعه اقتصادی را محدود کنند، بهشدت افزایش یافته است. تحریمها نهتنها بر صنایع نفت و گاز ایران تأثیر گذاشته، بلکه بهطور گستردهای بخشهای مختلف اقتصادی کشور، از جمله بانکها، منابع انرژی، حملونقل دریائی و هوائی و سایر زیرساختها را هدف قرار داده است. هدف از این اقدامات ایجاد یک بحران اقتصادی داخلی است که دولت ایران را به سمت تغییر سیاستها و پذیرش خواستههای غرب سوق دهد.
علاوه بر تحریمها، غرب از ابزارهای نظامی و امنیتی نیز استفاده میکند. تهدیدات نظامی مستقیم یا نیابتی، مانند حملات سایبری یا پشتیبانی از گروههای مخالف داخلی، بهطور هدفمند به دنبال ایجاد ناآرامیهای داخلی و تضعیف قدرت دفاعی ایران است. در همین راستا، غرب میکوشد با تضعیف یا قطع ارتباط ایران با روسیه و چین، که بهعنوان متحدان اصلی تهران در عرصه بینالمللی شناخته میشوند، این کشور را از دسترسی به حمایتهای ژئوپولیتیکی و اقتصادی حیاتی خود محروم کند.
سیاستهای غرب همچنین بر تحمیل فشارهای دیپلماتیک به ایران متمرکز است. غرب با استفاده از نهادهای بینالمللی چون شورای حکام و سازمانهای جهانی مانند شورای امنیت سازمان ملل، تلاش میکند مشروعیت ایران را در عرصه جهانی به چالش بکشد و آن را از پشتیبانی دیگر کشورها و گروههای بینالمللی جدا کند. این اقدامات در تلاشاند تا ایران را به انزوا وادار کرده و فشارها را برای تغییر سیاستهای داخلی و خارجی این کشور تشدید کنند.
در نهایت، هدف نهایی این فشارها ایجاد یک تغییر عمده در سیاستهای ایران است که ممکن است شامل تغییر در روابط بینالمللی، کاهش نفوذ منطقهای، و تغییرات در سیاستهای داخلی برای پذیرش مدلهای سیاسی و اقتصادی غربی باشد.
۱۰. فشار اقتصادی بر روسیه و چین
از منظر ژئوپلیتیکی، این تحولات همچنین بخشی از استراتژی وسیعتر غرب برای تضعیف روسیه و چین است. تأمین گاز اروپا از طریق قطر میتواند وابستگی اروپا به روسیه را کاهش داده و اقتصاد روسیه را تحت فشار قرار دهد.
غرب بهویژه ایالات متحده، فشارهای گستردهای را بر روسیه و چین وارد میکند تا این دو کشور را از همکاریهای استراتژیک و اقتصادی با ایران منصرف کند. در مورد روسیه، غرب با اعمال تحریمها و تهدید به انزوای اقتصادی، تلاش کرده است تا مسکو را از همکاریهای نظامی و انرژی با ایران، بهویژه در حوزه نفت و گاز، محروم کند. همچنین، جنگها و بحرانهایی مانند بحران اوکراین و تحریمهای مربوطه، در راستای تضعیف توان روسیه برای حمایت از ایران و دیگر کشورهای مخالف غرب عمل میکند.
در همین حال، فشار بر چین از طریق اقدامات اقتصادی و تجاری است. ایالات متحده و متحدانش با استفاده از ابزارهایی چون تعرفههای تجاری، تحریمهای مرتبط با فناوری و نفوذ در سازمانهای بینالمللی، سعی در محدود کردن روابط اقتصادی چین با ایران دارند. چین که بهدنبال توسعه زیرساختها و به دست آوردن منابع انرژی است، تحت فشار قرار میگیرد تا به منافع غربی در حوزههای مختلف توجه کند و از پیوندهای عمیقتر با ایران جلوگیری کند.
این فشارها در نهایت به دنبال محدود کردن دسترسی ایران به پشتیبانیهای سیاسی، اقتصادی و نظامی روسیه و چین است تا تهران را در موقعیتی دشوار قرار دهد و آن را مجبور به تغییر سیاستهای خود در سطح داخلی و بینالمللی کند.
راهبردهای پیش روی ایران
در چنین شرایطی، ایران باید با بازنگری اساسی در سیاستهای داخلی و خارجی خود به مقابله با این تهدیدات بپردازد: بازدارندگی مؤثر و استحکام داخلی ایران در برابر چالشهای نوین، نیازمند رویکردی چندبعدی و استراتژیک است.
در گام نخست، تقویت بازدارندگی مردمی و نظامی باید با اولویتبخشی به انسجام ملی و اعتمادسازی عمومی همراه باشد، که این امر از طریق مبارزه جدی با فساد، تبعیض، بهبود وضعیت معیشتی، و حمایت از حقوق کارگران و اقشار آسیبپذیر ممکن میشود. در سطح بینالمللی، تقویت روابط استراتژیک با شرق، بهویژه روسیه و چین، راهبردی کلیدی در ایجاد مشارکتهای چندقطبی و تضمین جایگاه ایران در نظم نوین جهانی به شمار میآید. در عین حال، استقلال در تصمیمگیریها و پرهیز از هرگونه وابستگی به غرب، که تجربه تاریخی آن جز آسیب به منافع ملی نتیجهای در برنداشته، ضرورتی اجتنابناپذیر است. ترکیب این سه محور میتواند مسیری پایدار برای حفظ حاکمیت، ثبات، و تقویت موقعیت منطقهای ایران فراهم آورد.
در عین حال، بهرهگیری از منابع طبیعی و فناوریهای نوین، همراه با ارتقاء تولید داخلی و کاهش وابستگی به واردات، میتواند توان اقتصادی کشور را افزایش دهد. گسترش دیپلماسی منطقهای و تعامل با شرکای استراتژیک مانند روسیه و چین، مسیری راهبردی برای مشارکت در نظم چندقطبی جهانی است. توسعه نظام آموزشی و پژوهشی، بهویژه در حوزههای فناوری و نوآوری، ابزار حیاتی دیگری برای ارتقاء قدرت ملی است. همچنین، با تکیه بر فرهنگ و رسانه بهعنوان ابزاری برای قدرت نرم، ایران میتواند نقش مؤثرتری در عرصه بینالمللی ایفا کند و مسیر استقلال در تصمیمگیریها و خودکفایی ملی را پایدارتر سازد.
نتیجهگیری
آنچه غرب به سرکردگی آمریکا برای خاورمیانه به ارمغان آورده است، نه دموکراسی و ثبات بلکه چرخهای از بیثباتی و بحران بوده است. سه ابزار کلیدی این استراتژی، کودتاها، حمایت از نظامهای توتالیتاریستی، و بهرهگیری از تروریسم بودهاند. نمونه کودتای نافرجام ۲۰۱۶ در ترکیه نشان داد که دخالت غرب نه به اصلاحات بلکه به گسترش سرکوب داخلی و شکافهای اجتماعی میانجامد. در عین حال، نظامهای توتالیتاریستی متحد غرب مانند عربستان سعودی به روشنی تناقض در ادعاهای حقوق بشری غرب را عیان میکنند. اما خطرناکترین ابزار غرب، بهرهبرداری از گروههای تروریستی است؛ نمونه برجسته آن در سوریه قابل مشاهده است، جایی که از گروههایی چون داعش و تحریر الشام برای دستیابی به اهداف ژئوپلیتیکی و بیثبات کردن محور مقاومت استفاده شده است. این سیاستها عملاً در راستای تعمیق بحرانها و تضعیف همبستگی منطقهای عمل میکنند.
سیاست ایالات متحده در سوریه همواره ترکیبی از اهداف ژئوپلیتیکی، اقتصادی، و راهبردی بوده است. یکی از ابزارهای کلیدی این سیاست، ادغام اقتصادی منطقهای است که بهعنوان عاملی برای تقویت برتری جهانی واشنگتن عمل میکند. در این میان، جاهطلبی اسرائیل برای تسلط بر خاورمیانه و بهرهبرداری از ثروتهای طبیعی سوریه نیز نقشی اساسی دارد. اما این تنها بخشی از داستان است. واشنگتن و متحدانش، بهویژه ترکیه، از گروههایی مانند هیئت تحریر الشام بهعنوان ارتشهای نیابتی استفاده میکنند تا منافع خود را پیش ببرند. این گروهها نه برای ارائه خدمات حکومتی یا تأمین رفاه مردم سوریه، بلکه برای اجرای برنامههایی نظیر حمله به ایران و حزبالله تجهیز شدهاند. هدف، تضعیف محور مقاومت و آمادهسازی منطقه برای مداخلات بیشتر اسرائیل و غرب است، در حالی که این گروهها صرفاً ابزارهایی برای گسترش هرجومرج و تحقق اهداف ژئوپلیتیکی قدرتهای بزرگ هستند.
سقوط سوریه تنها بخشی از طرح گستردهتر غرب برای تغییر توازن قدرت در منطقه و جهان است. هدف نهایی، تضعیف کامل محور مقاومت و تسلط بر منابع و جغرافیای استراتژیک خاورمیانه است. ایران، بهعنوان یکی از بازیگران کلیدی این محور، باید با تقویت بازدارندگی داخلی، تعامل سازنده با شرق، و سیاستهای هوشمندانه، نقش خود را در نظم جهانی حفظ کند و از استقلال و امنیت ملی خود دفاع کند.
مردم منطقه که بارها قربانی سیاستهای استعماری و سلطهطلبانه آمریکا و اسرائیل بودهاند، اکنون بیش از هر زمان دیگری به چهره واقعی این قدرتها پی بردهاند. تجربههای تلخ از جنگ، تحریم، و نسلکشی در غزه، تصویری روشن از نقشههای شوم امپریالیسم ارائه داده است. با وجود تلاشهای مکرر آمریکا برای تضعیف محور مقاومت و تغییر موازنه قدرت در منطقه، آگاهی و ایستادگی مردم، سنگری مستحکم در برابر این توطئهها ایجاد کرده است. هژمونی آمریکا، که زمانی قدرت بلامنازع جهانی بود، اکنون در برابر قدرت نوظهور ملتها و اتحاد منطقهای در حال افول است. مردم ایران، به عنوان نماد مقاومت در برابر استبداد جهانی، هرگز عزت و استقلال خود را فدای منافع امپریالیسم نخواهند کرد. این مقاومت، نه تنها به حفظ استقلال کشور، بلکه به تقویت همبستگی منطقهای در برابر ظلم و بیعدالتی میانجامد.