مصاحبهٔ نشریهٔ تریبون با عوفر کاسیف، سیاستمدار کمونیست اسرائیلی

و نمایندهٔ ائتلاف چپ هَدَش در کِنِست (پارلمان اسرائیل)

مترجم: امید مجد  ـــ  اختصاصی اندیشۀ نو ــ 

عوفر کاسیف ـــ که به‌دلیل مخالفت با نسل‌کشی اسرائیل در غزه نمایندگی‌اش در کِنِست (پارلمان اسرائیل) به حالت تعلیق درآمده است ـــ در این مصاحبه در مورد سقوط اسرائیل به فاشیسم، ایجاد جنبشی که بتواند نتانیاهو را شکست دهد، و نیز این موضوع صحبت می‌کند که چرا او هرگز از مبارزه برای آزادی فلسطینیان دست نخواهد کشید.

در اوایل ماه جاری، پارلمان اسرائیل «الگوی رفتاری قاعده‌مندی» در عوفر کاسیف تشخیص داد! این نمایندهٔ یهودی پارلمان، که از سال ۲۰۱۹ [۱۳۹۸] نمایندهٔ ائتلاف هَدَش به‌رهبری کمونیست‌ها در پارلمان بوده است، به‌دلیل حمایت از شکایت آفریقای جنوبی به دیوان بین‌المللی دادگستری (ICJ) علیه دولت اسرائیل و نام بردن از فلسطینی‌هایی که در برابر نیروهای اشغالگر اسرائیلی در کرانهٔ باختری مقاومت می‌کنند با عنوان «مبارزان آزادی»، در «کمیتهٔ اخلاق» کنست بازپرسی شد.

دست آخر، همکاران کاسیف در کمیته‌ای با آن عنوان سؤال‌برانگیز او را برای «تشویق به خون‌ریزی علیه سربازان [اسرائیلی]» و نیز «ضربه زدن به توانایی دولت اسرائیل» برای مقابله با اتهام نسل‌کشی [در دیوان بین‌المللی دادگستری] مجرم شناختند. تعلیق شش ماههٔ او تازه‌ترین تلاش سیاستمداران اسرائیلی برای بستن دهان او بود. پیش از این، در اوایل سال جاری [میلادی]، در حرکتی بی‌سابقه تلاش کردند او را در پارلمان استیضاح کنند که با اختلاف چند رأی انگشت‌شمار موفق نشدند. در موردی دیگر، نمایندگی او در پارلمان را در اکتبر ۲۰۲۳ به مدت ۴۵ روز به حالت تعلیق درآوردند.

داوران «اخلاق» در پارلمان اسرائیل در مورد کاسیف و «الگوی رفتاری قاعده‌مند» او حق داشتند. این فرد ۵۹ ساله در تمام زندگی بزرگ‌سالی‌اش هرگز از مخالفت با اشغال [سرزمین‌های فلسطین] و انقیاد ملت فلسطین کوتاه نیامده است. در جریان انتفاضهٔ اول، او نخستین سرباز اسرائیلی بود که از رفتن به خدمت خودداری کرد و به‌خاطر این امتناع چهار بار به زندان افتاد.

در جریان سفر کاسیف به کشورهای اروپایی برای سخنرانی پس از حکم تعلیقش، مارکوس بارنِت، دستیار سردبیر تریبون، با او دیدار کرد و دربارهٔ موضوع‌هایی مانند سقوط اسرائیل به فاشیسم، سرکوب جاری سوسیالیست‌ها در اسرائیل، و نیز سرچشمهٔ امیدواری کاسیف با او گفت‌وگو کرد.

*****

م.ب: اول می‌خواهم با صحبتی دربارهٔ گذشتهٔ شما شروع کنم. در اوایل دههٔ ۱۹۶۰ [۱۳۴۰] در ریشون لصیون به دنیا آمدید و در یک خانوادهٔ صهیونیست طرفدار حزب کارگر بزرگ شدید. خدمت سربازی را در تیپ [پیاده‌نظام] «نهال» به پایان رساندید، اما در سال ۱۹۸۷ [۱۳۵۷]، در جریان انتفاضهٔ اول، به دلایل سیاسی از دستور فراخوان به خدمت سرپیچی کردید.

ع.ک: همان‌طور که گفتید، من در یک خانوادهٔ کلاسیک صهیونیست هوادار حزب کارگر به دنیا آمدم. پدر و مادرم و پدران و مادران آنها همگی طرفدار حزب کارگر بودند. پدرم عضو فعال حزب کارگر بود. به‌تدریج که آگاهی اجتماعی پیدا کردم متوجه شدم که دیدگاه‌هایم بیشتر گرایش به چپ دارد. البته هنوز دیدگاه دقیقاً شکل‌گرفته یا آشکاری نداشتم؛ فقط چهارده سالم بود، یا در همین حدود. در پانزده سالگی به جنبش جوانان چپ‌گرا پیوستم. نخست به «شِلی» [اردوگاه چپ] پیوستم. سپس به هاشومر هاتزایر پیوستم که چپ‌گراترین جنبش جوانان بود.

م.ب: یعنی جنبش جوانان «مارکسیست-صهیونیست».

ع.ک: بله، چیزی شبیه به آن، «مارکسیست-صهیونیست». الآن می‌فهمم که تناقضی در این نام وجود دارد. اما وقتی پانزده یا شانزده ساله بودم درک نمی‌کردم. بنابراین به آن گروه پیوستم. خدمت سربازی‌ام در «نهال» بود که ترکیبی از خدمت سربازی با کار در کیبوتص [جوامع و مجتمع‌های تعاونی در اسرائیل] بود. بخشی از خدمتم هم در تیپ چتربازان بود. در طول خدمت سربازی به‌تدریج بیشتر به چپ متمایل شدم.

پس از خدمت سربازی، برای تحصیل نخستین مدرک کارشناسی به دانشگاه رفتم، و این زمانی بود که انتفاضهٔ اول آغاز شد. مرا به‌عنوان سرباز ذخیره به خدمت نظامی در غزه فراخواندند، ولی از رفتن خودداری کردم. من اولین متمرّد [از خدمت] در جریان انتفاضهٔ اول بودم که زندانی شدم. وقتی آزاد شدم، به هَدَش- جبههٔ دموکراتیک برای صلح و برابری- پیوستم که بخشی از ائتلافی با محوریّت حزب کمونیست اسرائیل است. روند دور شدن من از شست‌وشوی مغزی صهیونیستی از همین جا آغاز شد.

من خودم را قربانی این شست‌وشوی مغزی در سراسر دورهٔ جوانی و کودکی‌ام می‌دانستم. اما سرانجام به جایی رسیدم که فهمیدم بین سوسیالیسم، اومانیسم، و صهیونیسم تناقض و تضاد عظیمی وجود دارد. به این نتیجه رسیدم که راه من باید راه سوسیالیستی و اومانیستی باشد نه صهیونیستی؛ و اینکه صهیونیست نبودن کافی نیست، بلکه باید ضدّصهیونیست باشم و با توجه به باورهای اصولی سوسیالیستی‌ام باید فعالانه با ایدئولوژی و عمل صهیونیسم مخالفت و مقابله کنم.

من سه بار دیگر زندانی شدم، یعنی در مجموع چهار بار، آن هم فقط به یک دلیل: سرپیچی از خدمت [نظامی] در سرزمین‌های اشغال‌شده. قبل از اینکه فرصت کنند دوباره مرا به زندان بیندازند، دعوت به تحصیل در مقطع دکتری (PhD) در انگلستان را پذیرفتم.

م.ب: همین موقع‌ها بود که به کار در سِمَت دستیار پارلمانی مِئیر ویلنر، شخصیتی بی‌همتا در جنبش کمونیستی جهانی و تاریخ اسرائیل، دعوت شدید.

ع.ک:‌ این در زمان انتفاضهٔ اول بود. اواخر دورهٔ سیاستمداری ویلنر در مقام نمایندگی پارلمان (کنست) بود، اگرچه او پس از آن به فعالیت‌های سیاسی‌اش ادامه داد. [مِئیر ویلنر، یهودی و زادهٔ لیتوانی، از رهبران تاریخی حزب کمونیست فلسطین و سپس حزب کمونیست اسرائیل بود.] من فقط یک سال در کنار او کار کردم، آن هم درست قبل از فروریزی اتحاد جماهیر شوروی، زمانی که آشفتگی و نابسامانی بر همه‌چیز حاکم بود. خیلی چیزها در جنبش‌های کمونیستی و سوسیالیستی جهان، از جمله در حزب کمونیست اسرائیل، تغییر کرد. دورهٔ بسیار سختی برای رفقای ما بود. گرفتار تفرقه‌ها و دسیسه‌هایی شدیم که البته پس از چنان زلزله‌ای طبیعی بود.

اما کار با مئیر بی‌شک جذاب بود، به‌خصوص برای جوانی مثل من که ۲۲ یا ۲۳ سال داشتم. کاری بسیار پُرشور و احساساتی بود. کار کردن با کسی با چنان سابقه‌ای هیجان‌انگیز بود، زیرا او رخدادهای تاریخی زیادی را تجربه کرده بود. منظورم این است که او حتی پیش از تأسیس دولت اسرائیل نیز فعال بود. او از همان سال ۱۹۴۸ به بعد نمایندهٔ پارلمان اسرائیل (کنست) بود.

مِئیر شخصیت‌های مهم زیادی را- خوب و بد- می‌شناخت. او با بسیاری از رهبران کمونیست جهان آشنا بود. با رهبران اسرائیل، رهبران صهیونیست اسرائیل، آشنا بود که روشن است از آنها کینه داریم، اما با این حال نمی‌توان نفوذشان را نادیده گرفت. صحبت کردن با او، شنیدن روایت‌هایی در مورد تاریخی که شخصاً تجربه کرده بود، جذاب بود. کار کردن با او یکی از تجربیات دل‌نشین من بود. گمان می‌کنم فقط زندگی با همسرم تجربه‌ای بهتر از آن است.

م.ب: چه اعتراف و تأیید جالبی! از مئیر ویلنر نام بردم چون او تجسم جریان ضدّنژادپرستی و ضدّصهیونیست در سیاست اسرائیل بود که به‌رغم اینکه هرگز نفوذ گسترده و چشمگیری پیدا نکرد، به‌نظر می‌رسید که بیشتر از صداهای مشابه در اسرائیل امروزی تحمل شده است. در سال‌های اخیر چنان تغییر عظیم و تکان‌دهنده‌ای در جامعهٔ اسرائیل صورت گرفته است که به‌نظر می‌رسد جامعه در چنگال جنون نسل‌کشی گرفتار شده است.

ع.ک:‌ این تغییر را نه‌فقط باید باور کنید، بلکه اگر قرار است حقیقت را بگویید، باید همین را بگویید. متأسفانه من به‌دلیل گفتن حقیقت از حضور در کنست تعلیق شده‌ام. اما بسیار مایهٔ تأسف است که حقیقت جز این نیست.

این طور نیست که قبلاً کار آسان بود. خود مِئیر ویلنر در جریان سوءقصد به او- به‌دلیل مخالفتش با اشغال سال ۱۹۶۷ و درخواست ایجاد فوری کشور فلسطین- به‌شدت مجروح شد. با چاقو به او حمله کرده بودند. یادم می‌آید که قاضی در جریان محاکمهٔ شخصی که قصد کشتن مئیر را داشت گفت که [ویلنر] شانس آورد که چاقو ریه‌اش را پاره نکرد.

بنابراین مِئیر و رفقای دیگر همیشه در معرض تهدیدهای جدّی بوده‌اند. نمی‌شود گفت که آنها دوران بسیار آسان‌تری نسبت به ما داشتند. اما از لحاظ اوضاع کلی، بله، آن وضع چیز دیگری بود. تأکید بر این نکته مهم است که هَدَش تنها جنبش پارلمانی است که همیشه پیگیر مشارکت واقعی و جدّی یهودیان و فلسطینیان بوده است، امری که امروزه محبوبیتی کمتر از گذشته دارد، به‌ویژه به‌دلیل پیامدهای کشتار ۷ اکتبر حماس.

م.ب: امروزه سرکوب چپ چقدر شدید است؟

ع.ک: ما هر روز مورد آزار و اذیت هستیم. پلیس اخیراً دفتر هدش در حیفا را به مدت ده ساعت بست تا مانع نمایش فیلم و برگزاری جلسه علیه نسل‌کشی شود. در ماه‌های اول نسل‌کشی [جاری اسرائیل در غزه]، برگزاری تظاهرات در شهرها و روستاهای فلسطینی‌نشین در داخل اسرائیل کاملاً غیرقانونی بود. توجه کنید که راجع به سرزمین‌های اشغالی صحبت نمی‌کنم؛ در داخل خودِ اسرائیل این تظاهرات کاملاً ممنوع بود. بسیاری از رفقا صرفاً به‌دلیل پُست‌ها و توییت‌هایشان در شبکه‌های اجتماعی دستگیر و بازجویی شده‌اند. خیلی‌ها شغلشان را از دست داده‌اند و شماری از دانشجویان نیز صرفاً به‌دلیل مخالفت با نسل‌کشی [اسرائیل در غزه] از دانشگاه اخراج شده‌اند.

و این تازه گوشه‌ای از واقعیت است. در کنست لایحه‌ای در دست بررسی است که به موجب آن هدش و دیگر حزب‌های عرب از شرکت در انتخابات منع می‌شوند. در این صورت بیست درصد شهروندان اسرائیل نمی‌توانند فهرست انتخاباتی داشته باشند که به آن رأی دهند. در اینجا نه‌فقط اعتراض مؤکد به پایمال شدن حق بنیادی انتخاب شدن مهم است، بلکه تأکید بر مسئلهٔ پایمال شدن حق رأی یک‌پنجم جمعیت اسرائیل نیز اهمیت دارد.

به این ترتیب می‌بینیم که در داخل اسرائیل نیز روند بیش از پیش موفقی برای تبدیل کردن اسرائیل به دیکتاتوری فاشیستی در جریان است. همین حالا هم در همین وضع هستیم. من فقط به یک قانون اشاره کردم، اما لوایح بسیار دیگری نیز در دست تدوین و بررسی است. بیش از صد لایحه و قانون در دست تدوین و تصویب است که حتی کوچک‌ترین امکان وجود دموکراسی در اسرائیل را نیز از بین خواهد برد.

ما [در هدش و حزب کمونیست] هدف اصلی هستیم، زیرا چیزی که نتانیاهو و وزیرانش و فاشیست‌ها از آن می‌ترسند- اگر هدف و آرمانی هست که بیشتر از مقاومت فلسطین آنها را وحشت‌زده می‌کند- همانا مشارکت و همیاری یهودیان و فلسطینیان است. آنها در روند نابود کردن فلسطینی‌ها به‌مثابهٔ یک ملت می‌خواهند این آرمان را نابود کنند و تمام حقوق مدنی شهروندان را از بین ببرند و اسرائیل را به دیکتاتوری قطعی تبدیل کنند.

به همین دلیل است که نمایندگی من را قبل از رفقایم به حالت تعلیق درآوردند. چون من تنها نمایندهٔ یهودی کنست از طرف هدش هستم که سازمانی ائتلافی است. اما چون من تنها یهودی در میان این پنج نفر هستم، مرا به‌ویژه به همین دلیل یهودی بودنم هدف قرار داده‌اند.

م.ب: اگر به تحولات کل جامعهٔ اسرائیل توجه کنیم، به‌نظر می‌رسید که خیلی‌ها در غرب ناظر و منتظر تلاش اخیر برای برگزاری اعتصاب عمومی بودند و بسیاری از آنها مایل بودند چنین نشان دهند که این نوعی قیام توده‌یی برضد نتانیاهو است. اما به‌نظر نمی‌رسد این تلاش موفق بود، که البته همین خودش تردیدهای نگران‌کننده‌ای در مورد توانایی‌های جامعهٔ مدنی اسرائیل به دنبال می‌آورد.

ع.ک:‌ در اینجا باید به دو مطلب اشاره کنم. اول اینکه بیشتر کارگران اسرائیلی سازمان‌یافته نیستند. ما تاریخ باعظمتی داریم که توضیح دادن آن ساعت‌ها وقت می‌گیرد، اما تاریخ طبقهٔ کارگر در اسرائیل کاملاً غم‌افزا است، زیرا «هیستادروت» [Histadrut، فدراسیون نوین سراسری کارگران]، بزرگ‌ترین به‌اصطلاح اتحادیهٔ صنفی-کارگری، همیشه نه‌فقط صهیونیست بوده، بلکه بیشتر به ملت‌سازی اختصاص و توجه داشته است تا به مبارزهٔ طبقاتی.

تا دههٔ ۱۹۶۰ [۱۳۴۰]، عرب‌ها نمی‌توانستند عضو هیستادروت شوند. پس از تأسیس دولت اسرائیل، فلسطینی‌هایی که اخراج و تبعید نشدند یا مجبور به فرار از قتل‌عام نشدند، شهروند اسرائیل بودند- اگرچه زیر حکومت نظامی تا سال ۱۹۶۶- اما اجازه نداشتند به هیستادروت بپیوندند.

همهٔ اینها را به‌عنوان پیشینهٔ تاریخی می‌گویم تا بفهمیم که چرا هیستادروت، این سازمان ارتجاعی، علیه کودتای فاشیستی، که دولت اسرائیل حتی قبل از ۷ اکتبر در پی اجرای آن بود، هیچ کاری نکرده است. نتانیاهو زیر عنوان تلطیف‌شدهٔ «اصلاحات قضایی» می‌خواهد اسرائیل را به دیکتاتوری فاشیستی تبدیل کند. البته این به‌خودی‌خود هدف نهایی نبود. وسیله‌ای بود برای تحقق طرح [وزیر راست‌گرای افراطی بتسئلیل] اسموتریچ برای بیرون راندن فلسطینی‌ها، سلطه یافتن بر آنها و کشتن ‌آنها، و ضمیمه کردن سرزمین‌های اشغالی به خاک اسرائیل.

هیستادروت در واقع هیچ کاری علیه این کودتا[ی دولت] نکرد. ماه‌ها طول کشید تا اعتصاب اعلام کند. پس از چند ساعت که از برگزاری اعتصاب گذشت، مجبور شدند اعتصاب را متوقف کنند، زیرا به حکم دادگاه: طبق قوانین اسرائیل، سازمان‌های کارگری فقط به دلایلی که ارتباط مستقیم با شرایط کاری داشته باشد می‌توانند اعتصاب کنند. به عبارت دیگر، وقتی که هیستادروت اعلام کرد که به‌دلیل کودتا، بی‌توجهی دولت، و قربانی شدن گروگان‌ها[ی اسرائیلی در دست حماس] اعتصاب می‌کند، این کارش غیرقانونی بوده است. چنین بود که دادگاه حکم داد که اعتصاب باید متوقف شود. این شکست مفتضحانهٔ از پیش برنامه‌ریزی‌شده‌ای بود.

م.ب: اگر کارگران سازمان‌یافته نتوانند فشار مؤثری بیاورند، و با توجه به آنچه به‌نظر می‌رسد کمک‌های نامحدود آمریکا باشد که به اسرائیل سرازیر می‌شود و می‌تواند مشکلات مهمی مانند فروپاشی مالی «بندر ایلات» را برطرف کند، پس چشم‌انداز تغییرات ممکن در اسرائیل چه می‌تواند باشد؟ منابع هر گسستی در آینده از این وضع از کجا تأمین می‌شود؟

ع.ک: باید ترکیبی از سه عنصر وجود داشته باشد. اول اینکه همیشه در سراسر کشور تظاهرات برگزار می‌شود. قبل از ۷ اکتبر، تظاهرات علیه کودتای دولت بود. پس از آن، تظاهرات علیه نسل‌کشی نبود، بلکه در اعتراض به سیاست دولت در قبال گروگان‌ها بود، زیرا نتانیاهو و دولتش آگاهانه این گروگان‌ها را قربانی کرده‌اند.

از ابتدا، در آن تظاهرات عظیم، به‌ویژه بر سر قربانی کردن گروگان‌ها، ما در حزب کمونیست، در هدش، و در جنبش ضدّنسل‌کشی شعارهایی را با خواست آزادی گروگان‌ها مطرح کردیم، اما در عین حال شعارهایی را نیز طرح کردیم که در آنها اوضاع جاری در غزه همان چیزی خوانده می‌شود که هست: نسل‌کشی.

ما خواستار توقف این نسل‌کشی هستیم، و نه‌فقط به این دلیل که تنها راه آزادی گروگان‌ها است- گرچه از آزادی گروگان‌ها نیز حمایت می‌کنیم. ما با برخی از خانواده‌های گروگان‌ها و حتی با برخی از خانواده‌های گروگان‌هایی که کشته شده‌اند روابط نزدیکی داریم. بسیاری از آنها از نظر سیاسی کاملاً به ما نزدیک‌اند، البته نه همهٔ آنها. حتی قبل از ۷ اکتبر، برخی از این قربانیان با هدش و جنبش ضدّاشغال همراهی داشتند. برخی از دوستان شخصی من که با سازمان ما همبستگی و پیوند داشتند به‌دست حماس کشته شدند.

بنابراین افراد بیشتری را باید به خیابان‌ها بیاوریم. هر شنبه عصر، و گاهی نیز در روزهای وسط هفته، هزاران تظاهرات‌کننده در سراسر کشور به خیابان می‌آیند. ما به شرکت میلیون‌ها نفر در تظاهرات نیاز داریم، اما خب برخی از مردم می‌ترسند. خیلی‌ها به این دلیل از کار اخراج شده‌اند، موقعیت دانشجویی‌شان را از دست داده‌اند، یا به‌دلیل مشارکت در چنین مبارزاتی با خشونت پلیس مواجه شده‌اند.

عنصر دوم این است که ما به فشار بین‌المللی نیاز داریم. صدور احکام دستگیری در دیوان کیفری بین‌المللی گامی بزرگ به جلو و بسیار مهم است. اما بیشتر اپوزیسیون [دولت اسرائیل] در کنار نتانیاهو ایستادند، از جمله به‌اصطلاح جایگزین‌های بالقوهٔ نتانیاهو. اینها همسو با نتانیاهو در برابر حکم دیوان کیفری بین‌المللی و جامعهٔ بین‌المللی موضع گرفتند.

هدش تنها سازمانی است که در بیانیه‌ای علنی به‌صراحت از حکم دیوان کیفری بین‌المللی حمایت کرده است. من خودم در شبکه‌های اجتماعی نوشتم که از دیوان کیفری بین‌المللی حمایت می‌کنم و نیز اینکه اگر کشورهایی که تعهد به رعایت تصمیم‌های دادگاه بین‌المللی کیفری دارند به این تصمیم‌ها احترام بگذارند، این امر ممکن است نتیجهٔ بازی را تغییر دهد. ما به جامعهٔ بین‌المللی نیاز داریم که برای پایان دادن به نسل‌کشی، آزاد کردن گروگان‌ها، بازسازی غزه، و پایان دادن به اشغال و ایجاد کشور مستقل فلسطین، دولت اسرائیل را زیر فشار بگذارد. این کاری ضروری است.

عنصر سوم داشتن اپوزیسیون پارلمانی واقعی [در اسرائیل] است که در حال حاضر وجود ندارد. جز ما هیچ مخالف دیگری وجود ندارد. این طور نیست که در اپوزیسیون فقط فاشیست‌های متعصب مانند [آویگدور] لیبرمن یا فقط افراد مسلح باشند که گاه به اندیشه‌های فاشیستی بسیار نزدیک‌اند. بلکه ترسوهایی نیز در اپوزیسیون‌اند که از رودررویی با دولتی که مرتکب نسل‌کشی می‌شود می‌ترسند، زیرا می‌ترسند که بدنام شوند. بزدلان بزرگی مانند [یاییر] لاپید و [بنی] گانتس رهبری این گروه را به عهده دارند. باید بگویم آنها نیز اساساً راست‌گرا هستند. نمی‌خواهم بگویم که فاشیست‌اند، اما راست‌گرا و بُزدل‌اند.

ما به این سه عنصر نیاز داریم. در چنین شرایطی، آسان‌ترین عنصر همان فشار بین‌المللی است. اگر فشار بین‌المللی واقعی وجود داشته باشد، برای مثال تحریم اسرائیل، توقف تسلیح اسرائیل، و احترام به تصمیم دیوان کیفری بین‌المللی؛ اگر به تصمیم این دیوان احترام گذاشته شود، قطعاً این امر بر وضع جاری اثر خواهد گذاشت و ممکن است از ناامیدی و استیصال اسرائیلی‌هایی که از فعالان ضدّنسل‌کشی حمایت می‌کنند بکاهد.

در هدش ما تا کنون موفق به تشکیل ائتلافی شده‌ایم که شامل بیش از شصت سازمان ضدّاشغال، ضدّجنگ، و طرفدار صلح و حقوق بشر است. با وجود این، به جامعهٔ بین‌المللی نیاز داریم. اگر از حمایت واقعی بین‌المللی برخوردار نباشیم، دیر یا زود شکست خواهیم خورد. فقط این نیست که نسل‌کشی گسترده‌تر و شمار کشته‌های فلسطینی بیشتر از آنچه هست خواهد شد. بلکه خطر وقوع جنگ منطقه‌یی و خطر جدّی جنگ داخلی در اسرائیل و جاری شدن سیل خون در خیابان‌های اسرائیل وجود دارد. دیر و زود دارد، اما چنین خواهد شد.

م.ب: به‌نظر می‌آید که نگرانی تازه‌ای که پدید آمده این است که مسیر کنونی اسرائیل چنان بی‌ثبات است که مشخصاً احتمال دارد فروپاشی به درگیری داخلی منجر شود. با دیدن صحنه‌های اخیر اوباش [غیرنظامی] مسلح اسرائیلی که بر سر «حق تجاوز» به زندانیان فلسطینی با ارتش اسرائیل رودررو و درگیر شدند، تصوّر رسیدن به این نقطه دشوار نبود.

ع.ک: بگذارید با گفتن این نکته شروع کنم که در اسرائیل دیگر پلیس وجود ندارد. البته پلیس نیز، مانند هر نهاد دیگر، در خدمت طبقهٔ حاکم است. با وجود این، زمانی بود که وانمود می‌کردند که در خدمت مردم‌اند. امروزه رده‌های عالی پلیس، به‌ویژه کمیسر عالی پلیس، کاملاً سرسپردهٔ دولت به‌طور کلی، و به‌طور خاص سرسپردهٔ ایتامار بن گویر، وزیر ماورای‌فاشیست و نژادپرست به‌اصطلاح «امنیت ملی» هستند. سران پلیس شخصاً به بن گویر ارادت دارند و گوش به فرمان او هستند. این بدان معنا نیست که همهٔ افسران پلیس فاشیست‌اند. اما مجموعهٔ سازمان پلیس دیگر خدمتگزار مردم نیست، بلکه در خدمت دولت و بن گویر است.

من دو مثال برای شما می‌زنم که شما به یکی از آنها اشاره کردید. آن جنجال و کشمکشی که ذکر کردید بر سر شکنجهٔ زندانیان فلسطینی به‌دست سربازان اسرائیلی نبود، زیرا همیشه چنین بوده است. این مورد خاص مربوط به یک فلسطینی بود که سربازان اسرائیلی به او تجاوز کرده بودند و سخت مجروح شده بود. پلیس نظامی شروع به تحقیق کرد- که معمولاً نمی‌کند- و مأمورانش برای دستگیری افراد مظنون وارد پایگاه نظامی آن سربازان شدند. هنگامی که مأموران پلیس نظامی به آنجا رسیدند، سربازان دیگر در پایگاه سعی کردند از بازداشت مظنون‌ها جلوگیری کنند. انگار که این هم کافی نباشد، یک دسته از اوباش فاشیست، شامل دست‌کم یک وزیر و چند نمایندهٔ کنست، وارد پایگاه شدند تا به آن سربازان بپیوندند و به پلیس‌های نظامی حمله کنند.

مأموران پلیس نظامی که در پایگاه بودند با مرکز پلیس تماس گرفتند که به آنها کمک برساند. اما پلیس حاضر نشد. بعداً یکی از روزنامه‌ها اطلاع پیدا کرد که پلیس نیروی کمکی نفرستاد چون دستیار بن گویر از پلیس خواسته بود چنین کاری نکند. به این ترتیب، برای محافظت از چند مظنون به تجاوز، مأموران اسرائیلی را قربانی کردند. در همان روز یک دستهٔ دیگر از اوباش- باز هم با همراهی چند نمایندهٔ کنست- سعی کردند به دادگاه نظامی یورش ببرند و به بازپرسان حمله کنند، و حتی شاید بتوانند افراد مظنون را آزاد کنند. باز هم پلیس به‌موقع در محل حاضر نشد. این را برای این گفتم که نگرش فاشیستی این شبه‌نظامیان موسوم به پلیس را نشان دهم.

اما چرا می‌گوییم فاشیسم؟ یکی از مهم‌ترین کارشناسان آکادمیک در مورد فاشیسم معلم سابق من زِئیو استرن‌هل بود که زمانی نوشت: «فاشیسم زمانی شروع نمی‌شود که مردم شروع به تیراندازی به یکدیگر می‌کنند، بلکه از زمانی شروع می‌شود که دستگاه دولت تبعیض علیه ‘چپ’ را- در مقایسه با راست- آغاز می‌کند.» آنهایی که با فاشیست‌ها پیوند و ارتباط دارند هر کاری که دوست دارند می‌توانند بکنند. هیچ قانونی وجود ندارد.

این در واقع انتقال و هجوم طبیعی همان ذهنیّت اشغالگری از سرزمین‌های اشغالی فلسطین به داخل کشور اسرائیل است. آنچه به آن اشاره کردم بارها و بارها در کرانهٔ باختری رخ داده است. وقتی به فلسطینی‌ها حمله می‌شود یا شهرک‌نشینان آنها را می‌کشند، پلیس تحقیق نمی‌کند و کسی را دستگیر نمی‌کند، مگر فقط در مواردی بسیار نادر. از آن کسانی هم که چند ماه پیش به آن پایگاه‌های نظامی در اسرائیل حمله کردند هنوز حتی یک نفر هم بازپرسی یا بازداشت نشده است.

از سوی دیگر، همان پلیس به تظاهرات‌کنندگان ضدّ دولت که با نسل‌کشی مخالف‌اند وحشیانه حمله می‌کند. شاید شناخته‌شده‌‌ترین پیشگام خانواده‌های گروگان‌ها عِیناو زانگوکر باشد؛ زنی بسیار اثرگذار و تحسین‌برانگیز که اتفاقاً قبلاً از حامیان نتانیاهو بوده است. ولی دیگر نیست. زنی بسیار دلسوز، باهوش، و شجاع است. او را تحسین می‌کنم.

در هر تظاهراتی که برگزار می‌‌شود، پلیس او و دخترش را به‌عمد هدف قرار می‌دهد. در یکی از تظاهرات، پلیس اسب‌سوار دنبال این دختر کرد و او را دستگیر کرد و کتک زد. با بسیاری از شرکت‌کنندگان دیگر در تظاهرات و بسیاری دیگر از خانواده‌های گروگان‌ها نیز همین برخورد شده است. این رفتار را مقایسه کنید با نحوهٔ برخورد پلیس با اوباش دست‌راستی که به پایگاه نظامی حمله کردند.

تعلیق حضور من در کنست لایهٔ دیگری از مسئله است. من به‌دلیل بلند کردن صدای اعتراض به مدت شش ماه از حضور در کنست تعلیق شده‌ام. من [به‌عنوان نمایندهٔ پارلمان] قرار بود مصونیّت داشته باشم. قرار است نمایندهٔ جمعیت بزرگی از جامعه باشم. اما آنها موفق به استیضاح من نشدند؛ چهار رأی کم آوردند. برای استیضاح ۹۰ رأی لازم داشتند، ولی ۸۶ رأی آوردند، آن هم- به‌گفتهٔ مشاور حقوقی کنست و دولت- برای یک پیشنهاد غیرقانونی.

با این حال، [عده‌ای] علیه من رأی دادند. ولی بعد از آنکه در استیضاح من شکست خوردند، به این دلیل که [اَعمال دولت اسرائیل در غزه را] نسل‌کشی خوانده‌ام- که باید هم چنین نامیده شود- و به‌خاطر اینکه طوماری را در حمایت از درخواست آفریقای جنوبی به دیوان بین‌المللی دادگستری امضا کرده‌ام، حضور مرا در پارلمان به حالت تعلیق درآوردند.

این اوضاع اسرائیل است. علاوه بر نسل‌کشی، نابودسازی قومی، ارتکاب جنایت‌های جنگی، قساوت‌، اشغال سرزمین‌ها، و آزار و اذیت فلسطینی‌ها در سرزمین‌هایشان، فاشیسم نیز در داخل اسرائیل از راه قانون‌گذاری و اذیت و آزار شهروندان، دستگیری و ضرب و جرح شهروندان، و امثال آن روزبه‌روز قدرتمندتر می‌شود. اسرائیل در آستانهٔ تبدیل شدن به رژیم فاشیستی تمام‌عیار است.

م.ب: امید شما به چیست؟

ع.ک: یکی از گفته‌های آنتونیو گرامشی که سعی می‌کنم سرمشق زندگی‌ام باشد این است که سوسیالیست باید بدبینی عقل و خوش‌بینی اراده را با هم داشته باشد. این شعاری انتزاعی نیست، بلکه راهنمایی واقعی است. بسیار ناامید بودن خیلی آسان است، اما «امتیازی» است که داشتن آن به صلاح ما نیست.

صبح که چشمانم را باز می‌کنم احساس عمیقی از ناامیدی و بدبینی دارم. اما چند ثانیه طول می‌کشد تا به معنای واقعی و استعاری کلمه از خواب بیدار شوم و به مبارزه ادامه دهم. ما نمی‌توانیم غیر از این رفتار و عمل کنیم.

از منظری شخصی‌تر، وضع جاری در غزه را با هولوکاست مقایسه نمی‌کنم. این وضع را با آنچه در دههٔ ۱۹۳۰ در آلمان پیش آمد مقایسه می‌کنم، اما مطلقاً این آن چیزی نیست که در دههٔ ۱۹۴۰ رخ داد. امیدوارم در آینده دلیلی برای مقایسهٔ این دو نداشته باشم.

خانوادهٔ پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌ام همگی به‌دست نازی‌ها سلاخی شدند. همهٔ آنها را کشتند. جز پدربزرگ و مادربزرگم، که لهستان را پیش از آغاز جنگ ترک کرده بودند، هیچ‌کس دیگری زنده نماند. من اغلب از خودم می‌پرسم اگر افراد بیشتری علیه آن جنایت‌ها صحبت کرده بودند، چه می‌شد. شاید جان میلیون‌ها نفر، از جمله خانوادهٔ من، نجات داده می‌شد.

این در واقع میراثی شخصی برای من است. گویی خانوادهٔ پدربزرگ و مادربزرگم با من حرف می‌زنند. به من امید نمی‌دهد، اما انگیزه می‌دهد که به‌رغم هزینه‌ای که باید بپردازم به مبارزه ادامه دهم. راه دیگری ندارم. این مبارزه حکمی سوسیالیستی و انسانی است، گرچه برای من حکمی خانوادگی نیز است.

اما من امیدوار هستم، زیرا معتقدم که ما اوضاع را تغییر خواهیم داد. نمی‌دانم زنده خواهم بود که آن را ببینم یا نه. اما می‌دانم که پیروز خواهیم شد. این امیدی انتزاعی یا کودکانه نیست. چیزی است که من از تاریخ آموخته‌ام. آیا چند ماه قبل از اینکه نلسون ماندلا رئیس‌جمهور آفریقای جنوبی شود کسی باور می‌کرد که او رئیس‌جمهور شود؟ آیا کسی هیچ‌وقت باور می‌کرد که «کو کلاکس کلان» (KKK) در قلب جنوب آمریکا تقریباً به هیچ کاهش یابد؟

تغییرات زیادی رخ داده است که هیچ‌کس نمی‌توانست باور کند. بنابراین، این بخشی از امیدواری من است. اما اگر مبارزه نکنیم، هیچ امیدی نداریم، زیرا تغییر به‌خودی‌خود و از هیچ پدید نمی‌آید. بر اساس آن سه اصلی که قبلاً ذکر کردم، اگر به مبارزهٔ عادلانه‌مان ادامه دهیم و آن را گسترش دهیم، تغییر حاصل خواهد شد. امیدواری من به این است.

جامعهٔ اسرائیل جامعهٔ من نیز است و من می‌خواهم که جامعه‌ام عادلانه باشد. این بخشی از مبارزه است. آنها می‌خواهند ما و به‌خصوص من را ساکت کنند، زیرا جامعهٔ عادلانه نمی‌خواهند. آنها ما را با برچسب‌های ضدّاسرائیلی، یهودستیز، و شخص من را با برچسب «یهودی متنفر از خود» بدنام می‌کنند. همهٔ این دروغ‌ها برای این است که می‌خواهند صدای ما را خفه کنند. می‌خواهند ما را مورد آزار و اذیت قرار دهند، زیرا نمی‌خواهند ما حقیقت را بگوییم برای اینکه واقعیت را اصلاح کنیم. من هرگز تسلیم نخواهم شد.

منبع: اندیشهٔ نو، ۱۱ نوامبر ۲۰۲۴ (۲۱ آبان ۱۴۰۳)

*  اندیشه نو: استفاده از تمام یا بخش‌هایی از این مطلب با ذکر منبع بدون مانع است.

 

 

 

 



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت